گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

چند ز آشوب می فتنه برانگیختن

مست برون تاختن و خون کسان ریختن

خون مرا ریختی دست من و دامنت

گر نه به فتراک خویش خواهیم آویختن

قاعده عشق چیست شرط محبت کدام

از همه بگریختن با غمت آمیختن

از تو برانگیختن رخش وز باد صبا

بر سر اهل وفا گرد بلا بیختن

جامی ازان قید زلف جست رهایی ولی

قوت مجنون نبود سلسله بگسیختن

 
 
 
سعدی

گر متصور شدی با تو در آمیختن

حیف نبودی وجود در قدمت ریختن

فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست

کاو بتواند چنین صورتی انگیختن

کیست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق

[...]

خالد نقشبندی

چون کنی از لعل لب میل شکر ریختن

هر طرف ارزان شود جان به لب آویختن

خنده زنان هر زمان می نگری بر فلک

عقد ثریا شود مایل بگسیختن

مه همه تن رو شده چون نگرد بر رخت

[...]

آشفتهٔ شیرازی

تا به کی ای چشم مست فتنه برانگیختن

دست نگارین بس است از پی خون ریختن

خون خود آخر به خاک بر درت آمیختم

با تو میسر نشد گرچه برآمیختن

توسن نازت چو شد رام به میدان حسن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه