شمارهٔ ۵۶۰
زد شیخ شهر طعنه بر اسرار اهل دل
المرء لایزال عدوا لما جهل
تکفیر کرد پیر مغان را وگر برد
بویی ز کفر او شود از دین خود خجل
محضر به خون اهل صفا می زند رقم
این رقعه بر جهالت او بس بود سجل
آیین صدق و رسم مروت نه کار اوست
از طبع منحرف مطلب خلق معتدل
ساقی بیا که ذکر کدورت کدورت است
تا هست مهل باده صافی ز کف مهل
آن جام می بیار که از لوح اعتبار
سازد غبار هستی موهوم مضمحل
باشد که مرتفع شود از آفتاب می
آثار ظلمتی که نماید ز مد ظل
جامی به بزم پیر مغان بار خواست دوش
نگسسته دل هنوز ز پیوند آب و گل
مستی زد این ترانه به آواز چنگ و گفت
یا طالب الوصول تجرد لکی تصل
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...