لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

چه سود گریه خون چشم اشکبار مرا

چو نیست هیچ اثر گریه های زار مرا

به رهگذار چو خاکم فتاد هان ای بخت

بدین طرف برسان نازنین سوار مرا

نمی برم ز غم این بار جان برای خدای

خبر برید ز من یار غمگسار مرا

گهی که خاک شوم قالبم به باد دهید

بود که جانب کویش برد غبار مرا

ببین خرابیم از عشق ای که داری یاد

به عهد عافیت آسوده روزگار مرا

به پیش زخم خدنگ تو ذکر مرهم رفت

ز تیر سخت تر آمد دل فگار مرا

میار باده که جامی خمار خود بشکن

که جز شراب لبت نشکند خمار مرا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

برفت و بر سر آتش نشاند یار مرا

به پای حادثه افکند روزگار مرا

گر آشکار کند آب دیده راز دلم

میان آتش سوزان چه اختیار مرا

چنان نکرد کمند بلای عشقم صید

[...]

جامی

خوش است ناز تو ای سرو گل عذار مرا

نیاز پرور عشقم به ناز دار مرا

مگو به طرف چمن جلوه ریاحین بین

دلم اسیر تو با دیگران چه کار مرا

ز گشت باغ چه خیزد ز گل چه بگشاید

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا

هنوز شکر بود صدهزار بار مرا

گرم بود می گلگون ز ساقی گلرخ

به حور و کوثرت ای پارسا چه کار مرا؟

به بوسه ای که دهی و کشی منه منت

[...]

بابافغانی

زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا

نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا

بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید

زدست رفت و نیامد بهیچ کار مرا

عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش

[...]

سام میرزا صفوی

خیال بست که خون ریزد آن نگار مرا

فعان که می کشد آخر خیال یار مرا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه