خطی ست بر گل رویت ز مشک تر مسطور
که باد آفت چشم بد از جمال تو دور
به ملک حسن سلیمان تویی و لب خاتم
به گرد خاتم تو صف کشیده مشکین مور
خمار چشم تو دارم ز جام لعل لبت
به یک دو جرعه ببخشای بر من مخمور
تو در میان و برای تو هر شبی گردان
فلک به گرد زمین با هزار مشعل نور
مجوی شیوه رندان ز شیخ شهر که نیست
ز ذوق دردکشان بهره مند مست غرور
حریم میکده خوش مامنی ست کو رضوان
که خاکروبی این در کند به گیسوی حور
به دور عاطفت شاه می کشد جامی
ز جام ساقی بزم صفا شراب طهور
سپهر مرتبه سلطان ابوسعید که شد
سرای ملک ز معمار عدل او معمور
صدای نوبت جاه و جلال او بادا
درین مقرنس زنگار خورد تا دم صور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی
چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور
که باز شانه کند همچو باد سنبل را
به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور
دلم همی نشود بر فراق یار صبور
همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور
اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل
ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور
ز کام و آرزوی خویش گم شدهست دلم
[...]
گل شکفته نماند مگر بصورت حور
خروش رعد نماند مگر بنفخه صور
رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور
مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد
نگار من به لهاورد و من به نیشابور
ره دراز و غریبی و فرقت جانان
[...]
جهان سرای غرورست، نی سرای سرور
طمع مدار سرور اندرین سرای غرور
بعاقبت بحسام هوان شود مجروح
دلی که او بحطام جهان شود مسرور
فساد دین همه از جمع خواسته است و ترا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.