معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را
که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را
مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم
که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را
رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن
یکی زین سو خرامان بگذران آن سرو دلجو را
اگر پای سگی می بوسم ای ناصح مکن عیبم
که من روزی به کوی آشنایی دیده ام او را
به جای هر سر مو بر تن من باد صد نشتر
اگر خواهم ز درد دوست خالی یک سر مو را
نیفتادی میان خاک و خون هر دم اگر بودی
به راهش روی افتادن رشک بی ره و رو را
چنین آشفته و رسوا به کوی او مرو جامی
مبادا کز تو عار آید سگان آن سر کو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ناامیدی و درد عاشقانه اشاره دارد. شاعر به معلم میگوید که برای آموزش عشق و زیبایی، باید صفات نیک را در نظر بگیرد، زیرا زیبایی ظاهری بدون خوبی باطن ارزش ندارد. شاعر از درد و رنج ناشی از عشق سخن میگوید و به بیان احساسات خود میپردازد. او از گذراندن لحظات سخت و اندوهناک در جستجوی محبوب صحبت میکند و در نهایت به نیاز به همدلی و حمایتی از سوی دیگران در مواجهه با این عشق اشاره دارد. شاعر با بیان زیبایی و سختیهای عشق، تنهایی و حسرتهای خود را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای معلم، به آن دلبر زیبا یاد نده که ظلم و ستم کند، زیرا فقط کسی که دارای صفات خوب است، سزاوار داشتن چهره زیبا است.
هوش مصنوعی: چشم من به زیباییها بود، اما از آن بدخو چه میدانستم که قرار است به سخنان بد دربارهام گوش دهد.
هوش مصنوعی: ای عشق، وقتی که تو را در مسیر میبینم، خواهش میکنم کمی مروت به خرج بده و یکی از آن سروهای دلانگیز را که در این طرف در حال گذر است، بگذار عبور کند.
هوش مصنوعی: اگر من پای سگی را میبوسم، ای نصیحتگر، به من عیب نگیرید؛ چرا که من روزی در کوی معشوقی او را دیدهام.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم، برای تسکین درد ناشی از عشق، میتوانم تمام دردها و زخمها را تحمل کنم و حتی به جای یک تار موی تو، صد زخم را بر تنم احساس کنم.
هوش مصنوعی: اگر هر لحظه در راه او قدم برمیداشتی، هرگز در میان خاک و خون نمیافتادی و این سقوط به حالت حسرت از بیهدف و بیراهی را حس نمیکردی.
هوش مصنوعی: به این شکل میتوان گفت: اینجا به کسی توصیه میشود که در هنگام رفتن به کوی معشوق، رفتاری خوب و شایسته داشته باشد، زیرا اگر بد رفتار کند، باعث میشود که دیگران به او ناچیز و زشت نگاه کنند. به عبارتی، باید هویت و آبرویش را حفظ کند تا برایش دردسرساز نشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز فتراکِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را
سرِ آن آهویی گردم ، که قربان میشود او را
نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار میآرَد
از آن نیکویان دل میدهم خوبان بدخو را
به محراب دعا ابروی او میجویم و چون من
[...]
مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را
که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را
ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟
گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟
سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم
که سیلاب بهاری تر نمیسازد لب جو را
سخن در هر زبان بیزحمت تعلیم میگوید
[...]
چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را
به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من
ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را
همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد
[...]
تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را
ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را
نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد
زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را
کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.