جز سر کویش من آواره را مسکن مباد
بلبل بی خان و مان را جای جز گلشن مباد
بر درش شبها سگان را جا و من محروم ازان
وه چه روز است این که دارم سگ به روز من مباد
دیگران را دیده روشن گرچه از مردم بود
جز به روی آن پریرو چشم من روشن مباد
گرچه هر دم خاک گردد در رهش صد جان پاک
هیچ گه زین رهگذر گردی بر آن دامن مباد
صد بلا گر پیش پیش آید به هر گامی مرا
هرگزم از کوی عشقش روی برگشتن مباد
گر سگانش را خلد خاری به پا از بهر آن
غیر نوک نشتر مژگان من سوزن مباد
گر بود روزی معاذالله که نتوان دیدنش
جامی بیچاره را آن روز جان در تن مباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزنی جز زخم تیرش در سرای تن مباد
غیر داغ حسرتش تا بام آن روزن مباد
عاشق روی بتان یا رب مبادا هیچکس
ورکسی عاشق شود یارا به سان من مباد
کرده از تیرجفا هر لحظه چاکی در دلم
[...]
هیچ سربی طوق فرمان تو در گردن مباد
بی چراغ دولتت شمع فلک روشن مباد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.