جرمی که رخت ما به حریم فنا کشد
بهتر ز طاعتی که به عجب و ریا کشد
هر دم ز بزم عیش نهم رو به راه زهد
بازم کمند گیسوی چنگ از قفا کشد
گو جام صاف و دامن معشوق ساده گیر
آن را که دل به صحبت اهل صفا کشد
بر سنگ امتحان نشود هم عیار زر
هر مس که سر ز تربیت کیمیا کشد
زین گونه کز قضا و قدر در کشاکشم
در حیرتم که کار من آخر کجا کشد
بر حرف هیچ کس منه انگشت اعتراض
آن نیست کلک صنع که خط خطا کشد
جامی ز خوان رزق چو یک نان کفایت است
آزاده بار منت دونان چرا کشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی که جان من ز فراقش بلا کشد
آنروز عرش غاشیهٔ کبریا کشد
ما را یکیست وصل و فراقش چو هر دو زوست
این غم نه کار ماست که این غم کیا کشد
نامرد باشد آنکه وفا نشمرد ازو
[...]
دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد
از روی میل خار مغیلان بپا کشد
ما را نه زور جذبه شوقی بود که مرگ
دامان آرزوی تو از دست ها کشد
یکره بروی جان بلب آمده بخند
[...]
پیری که بار عشق به دوش رضاکشد
در گوش چرخ حلقه ز قد دوتا کشد
تا حفظ آبروی قناعت میسرست
خاکش به سر که منت آب بقا کشد
نتوان به پای سعی دویدن ز خویش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.