چیست می دانی صدای چنگ و عود
انت حسبی انت کافی یا ودود
نیست در افسردگان ذوع سماع
ورنه عالم را گرفته ست این سرود
آه ازین مطرب که از یک نغمه اش
آمده در رقص ذرات وجود
جای زاهد ساحل وهم و خیال
جان عارف غرقه بحر شهود
هست بی صورت جناب قدس عشق
لیک در هر صورتی خود را نمود
در لباس حسن لیلی جلوه کرد
صبر و آرام از دل مجنون ربود
پیش روی خود ز عذرا پرده بست
صد در غم بر رخ وامق گشود
در حقیقت خود به خود می باخت عشق
وامق و مجنون به جز نامی نبود
عکس ساقی دید جامی زان فتاد
چون صراحی پیش جام اندر سجود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود
آمدم سوی سرای شمس دین
بازگشتم چون جمال او نبود
من چه خواهم کرد بی او آن سرای؟
تشنه را از ساغر فارغ چه سود؟
این بگفت و رفت از پیشش چو دود
هرچه بود اصلا همه آن هیچ بود
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از قضا دیوانه ای در بند بود
قصۀ من هرچه گفتم میشنود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.