خوبان هزار و از همه مقصود من یکی ست
صد پاره گر کنند به تیغم سخن یکی ست
خوش مجمعی ست انجمن نیکوان ولی
ماهی کز اوست رونق آن انجمن یکی ست
خواهیم بهر هر قدمش تحفه دگر
لیکن مقصریم که جان در بدن یکی ست
گشتم چنان ضعیف که بی ناله و فغان
ظاهر نمی شود که درین پیرهن یکی ست
آنجا که لعل دلکش شیرین دهد فروغ
یاقوت و سنگ در نظر کوهکن یکی ست
ناموس و نام ما تو شکستی نه نیکوان
آری ز صد خلیل همین بت شکن یکی ست
جامی درین چمن دهن از گفت و گو ببند
کاینجا نوای بلبل و صوت زغن یکی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
از زروههای باغِ خطش یاسمن یکیست
وز پردههای سبز قدش ناروَن یکیست
یوسفرخان اگرچه هزارند هر طرف
در ملک حسن یوسف گل پیرهن یکیست
ای دل مرو ز عشوهٔ شیرینلبان ز راه
[...]
من با تو یکدلم، سخن و قول من یکیست
اینست قول من که شنیدی، سخن یکیست
بگداختم، چنانکه اگر سر برم بجیب
کس پی نمی برد که: درین پیرهن یکیست
خواهم بصد هزار زبان وصف او کنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.