چو پیوند با دوست می خواهی ای دل
ز چیزی که جز اوست پیوند بگسل
مکن شهپر عرش پرواز خود را
درین وحشت آباد آلوده گل
تو را ذروه اوج عزت نشیمن
تو خوش کرده در مرکز خاک منزل
ز آمیزش جسم و آویزش او
چنان گشتی از جوهر خویش غافل
که جان را به صد فکرت از تن ندانی
زهی فکر قاصر زهی جهل کامل
کمالات وهمی و راحات حسی
میان تو و مقصد افتاد حایل
بود غبن فاحش اگر مانع آید
ز لذات آجل تو را حظ عاجل
بر اطراف گلشن کشی جام روشن
به سجع قماری و صوت عنادل
نیی گویی آگه که در کام عیشت
دهد عاقبت تلخی زهر قاتل
به نظاره روی شاهد گشایی
نظر کین بود مهر و مه را مشاکل
یکی پوست در خلط و در خون کشیده
برد صبرت از جان و آرامت از دل
کنی عیش خود تلخ در جست و جویش
که شکر دهان است و شیرین شمایل
ز زلف خم اندر خم پیچ پیچش
نهی دست و پای خرد را سلاسل
نمی دانی آیا که ناگاه بینی
ازو گشته آن خوبی و لطف زایل
گر اول پری بود آخر نماید
به چشم تو چون پیکر دیو هایل
کنی کسب فضل و هنر تا فضولی
تو را از فضولی کند نام فاضل
چه خیزد ز فضلی که محروم دارد
تو را از شناسایی فضل مفضل
گر از شعر و اشعار سازی شعاری
بود یکسر از حلیه صدق عاطل
گهی مدخلی را نهی نام حاتم
گهی حاتم را کنی وصف مدخل
وگر خامه در دست گیری ز خامی
نویسی سراسر سخن های نازل
کنی نامه خود سیه چون لئیمان
به مدح ادانی و قدح اراذل
قلم باد دستی که از جنبش او
بود بهره مرد عض انامل
گرانمایه عمر تو شد صرف تا کی
نشینی ز تصریف ایام ذاهل
مگو حال ماضی که هرگز نبودی
یکی لحظه بر موجب امر عامل
چو جویی ز افعال خود رسم صحت
چو در حد معتل بود جمله داخل
ز خردان نه نیکوست لاف بلاغت
مکن بوالفضولانه ذکر فضایل
گرفتم کند در بیان معانی
کلام بدیع تو نسخ رسایل
نه آخر به میزان دوران دوران
بود سحر سحبان کم از ژاژ باقل
اصول و فروعت مسلم شد اما
نگشتی به اصل خود از فرع واصل
نشد کارگر در تو از فرط غفلت
حدیث اواخر کلام اوایل
ز آداب اهل کرم بحث کردی
ولی نیست دأب تو جز منع سایل
تو را در طریق جدل نیست کاری
به جز هدم اوضاع و نقص دلایل
ز منطق مکن نطق کاندر دو گیتی
نشد حل ز اشکال او هیچ مشکل
مبین نگشت از حدود و رسومش
نه اجناس عالی نه انواع سافل
ز حکمت نبود این که میل طبیعی
ز وحی الهی تو را گشت شاغل
چو نفس تو را نیست رو در ریاضت
ز تحصیل علم ریاضی چه حاصل
مبین هیئت چرخ گردان که باشد
نجومش گهی بازغ و گاه آفل
فلک را چه گیری حساب مدارج
قمر را چه پرسی شمار منازل
خلیل الله آسا به تایید فطرت
جز آیات فاطر مخوان زین هیاکل
اگر قابلی فعل خود یک طرف نه
ببین نور فاعل عیان در قوابل
به نیروی همت بزن دست و پایی
به هم در شکن دام و بند شواغل
ز اجرام و اجسام سفلی چه جویی
به صوب اعالی گرای از اسافل
برآور سر از جیب گردون گردان
ببین عرش را قدسیان گشته حامل
ز هر سو ستاده صفوف ملایک
گروهی مسبح گروهی مهلل
یکی فوج در اوج قربت مهیم
ز ذات جلیل و صفات جلایل
یکی جوق در طوق عزت مکرم
در ایصال افضال واهب وسایل
چو طی گشت تیه حوادث از آنجا
به ملک قدم ران به یک حمله محمل
در آن قلزم نور شو غوطه ای زن
فرو شوی از خویشتن ظلمت ظل
ز قعر محیط قدم منبسط بین
به وادی امکان هزاران جداول
بود بحر و جدول یکی فی الحقیقه
دویی خاست از احو لان سواحل
یکی خوان یکی دان یکی گو یکی جوی
سوی الله و الله زور و باطل
به سر حقیقت کشد شعر جامی
فیا خیر قول و یا شر قایل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به رابطه انسان با دوست و نیز با خود میپردازد. شاعر بر این باور است که برای ایجاد پیوند واقعی با دوست، باید از وابستگیها و چیزهای غیرضروری رها شد. او میگوید که انسان نباید پرواز روحی و معنوی خود را در دنیای آلودگی و وسوسههای مادی محدود کند. این آلودگیها انسان را از جوهر وجودیاش غافل میسازد و او را به اشتباهات علمی و اخلاقی میکشاند.
شاعر به این نکته تأکید میکند که انسان باید از لذتهای زودگذر دوری گزیند و به دنبال شناخت واقعی خود و مبدأ وجودش باشد. او به اینکه افکار و نیات انسانی باید بر پایه حقیقت و علم پایهریزی شود اشاره کرده و میگوید که انسان باید تلاش کند تا از سطحینگری و بیخبری رها شود.
در نهایت، شعر دعوتی است به درک عمیقتر از خود و جهان، و رسیدن به آگاهی و روحانیاتی که فراتر از دنیای مادی است. در این راه، باید از مسائل غیرمفید پرهیز کرده و به دنبال حقیقت و کمال انسانی بود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی با دوستت پیوند و رابطهای عمیق برقرار کنی، ای دل، باید از هر چیزی دیگر که جز اوست، دست بکشی و ارتباط خود را با آنها قطع کنی.
هوش مصنوعی: پرواز خود را در این محیط بیروح و آلوده به گناه متوقف کن. جایی که به شدت ترسناک و ناپاک است، نمیتواند جایی برای تماشا و پرواز با آرزوها باشد.
هوش مصنوعی: تو در اوج عزت و مقام قرار داری، و منزلت تو در این دنیا به زیبایی در مرکز خاک نشسته است.
هوش مصنوعی: از ترکیب جسم و وابستگیهای دنیوی خود، به گونهای غافل شدی که از ماهیت حقیقیات بیخبر ماندهای.
هوش مصنوعی: جان را به خاطر افکار متعدد و پیچیدهای که داریم، از بدن جدا نمیتوان کرد. افسوس که این تفکر محدود است و نادانی به شدت ما را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: کمالات خیالی و خوشیهای حسی میان تو و هدف نهاییات فاصله ایجاد کردهاند.
هوش مصنوعی: اگر مانع enjoyment تو شود، نادیدهگرفتن لذایذ زودگذر، واقعاً خسارت بزرگی است.
هوش مصنوعی: در اطراف باغ، جامی پر از شراب روشن بگذار، تا با صدای پرندگان خوشآهنگ و بازی خوشحال، فضایی دلپذیر ایجاد کند.
هوش مصنوعی: شما فکر میکنید که از زندگی لذت میبرید، اما در نهایت ممکن است عواقب تلخی در انتظار شما باشد که مانند زهر کشنده است.
هوش مصنوعی: به تماشای زیبایی معشوق خیره شو؛ زیرا در این لحظه، خورشید و ماه نیز با هم رقابت دارند.
هوش مصنوعی: یک پوست ضخیم در خون و مایه وجودت فرورفته است که قدرت تحملت را از جانت میگیرد و آرامشت را از دلت دور میکند.
هوش مصنوعی: اگر در تلاش برای پیدا کردن لذتی هستی، خود را دچار تلخی نکن، زیرا آنچه میجویی، به مانند شهد و زیبایی است که در دهانت مینهد.
هوش مصنوعی: اگر دست و پای عقل و خرد را در زلفهای پیچدرپیچ عشق گرفتار کنی، برای آنها مانند زنجیر خواهد شد.
هوش مصنوعی: نمیدانی که به یک باره ممکن است خوبی و لطف او از تو دور شود.
هوش مصنوعی: اگر در ابتدا زیبا و دلنواز باشد، در پایان به چشم تو مانند موجودی زشت و وحشتناک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: برای اینکه از کارهای بیفایده و ناپسند دور شوی و به مقام خوبی برسی، باید سعی کنی علم و هنر کسب کنی تا به واسطهی این یادگیری، به فردی دانا و فاضل تبدیل شوی.
هوش مصنوعی: چه چیزی از آثار فضیلت برمیخیزد وقتی کسی را از درک و شناخت فضیلت واقعی محروم میسازد.
هوش مصنوعی: اگر در شعر و اشعار تنها به شعار پرداخته شود، تمام زیبایی و صداقت آنها بیفایده و بیمعنا خواهد بود.
هوش مصنوعی: گاهی نام حاتم (شخصیت بخشنده) را به درستی بیان میکنی و گاهی هم توصیف حاتم را به شکلی میگویی که به او نسبت نمیدهند.
هوش مصنوعی: اگر قلم را به دست بگیری و با نادانی بنویسی، تمام نوشتههای تو فقط سخنان سست و بیمحتوا خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر نامهات را سیاه کنی، مانند افراد پست و حقیر، تا کسی را مدح و ستایش کنی و دیگرانی را نکوهش و سرزنش نمایی، نشاندهندهی شخصیت ناپسند توست.
هوش مصنوعی: قلم مانند دستی است که از حرکتش، افراد بهرهمند میشوند و از تصمیمات و نوشتههایش بهره میبرند.
هوش مصنوعی: عمر با ارزش تو به هدر رفت، تا کی میخواهی از تغییرات و گذر زمان غافل باشی؟
هوش مصنوعی: نگو که در گذشته چه حالتی داشتی، چرا که هرگز نمیتوانی به طور واقعی در یک لحظه وجود داشته باشی.
هوش مصنوعی: وقتی که میخواهی از کارهای خود نیکویی و درستی را بیابی، اگر در حالت رکود و بیحرکتی قرار بگیری، همه چیز در درونت به حالت توقف در خواهد آمد.
هوش مصنوعی: از خردمندان لاف زدن درباره بلاغت نیکو نیست، و به شکل بیموردی فضایل را ذکر نکن.
هوش مصنوعی: من در فهم معانی کلام زیبا و نوین تو دچار مشکل شده و نمیتوانم بهدرستی بیان کنم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در پایان کار، تغییرات و تحولات زندگی به گونهای است که هر لحظهای که به پایان میرسد، در واقع آغاز یک دوره جدید است. همچنین، گوینده به احساساتی اشاره دارد که ممکن است به صورت ظاهری کماهمیت به نظر برسند، اما در واقع ارزش و عمق زیادی دارند.
هوش مصنوعی: اصل و ریشههای معنوی و اصولی زندگیات مشخص شده، اما هنوز نتوانستهای به خود واقعیات که در این اصول نهفته است، دست پیدا کنی و از آن عبور کنی.
هوش مصنوعی: به خاطر بیتوجهیات، نتوانستی به نیکیهای اول نتیجهگیریهای آخر دست یابی.
هوش مصنوعی: با رفتارهای نیکو و مهربانی اهل generosity شناختی پیدا کردی، اما رفتار تو فقط جلوگیری از درخواست مردم است و در واقع با آنچه آموختهای سازگار نیست.
هوش مصنوعی: در راه مباحثه و بحث، وظیفهای جز خراب کردن موقعیتها و ناتوان کردن استدلالها نداری.
هوش مصنوعی: از منطق و گفتار خودت دوری کن، زیرا در این دنیا هیچ مشکلی با استدلال و منطق حل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: تفاوتها و مرزهای مشخصی که در بین مردم و فرهنگها وجود دارد، نمیتواند جایگاه واقعی افراد و چیزها را تعیین کند. نه اجناس با ارزش و نه موارد بیارزش نمیتوانند هویت واقعی یک فرد یا چیز را نشان دهند.
هوش مصنوعی: اینکه دلت به چیزهای طبیعی مشغول شده، به خاطر حکمت الهی نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که نفس تو در مسیر عبادت و خودسازی نیست، دستاوردی از یادگیری علم ریاضی نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: این بیت به این نکته اشاره دارد که وضعیت و شکل چرخش آسمان و نجوم همیشه تغییر میکند. برخی اوقات ستارهها و سیارات روشن و نمایان هستند و در برخی مواقع دیگر، ناپدید یا کمسویند. به عبارتی، هیچ چیزی در آسمان ثابت نیست و همه چیز در حال تغییر و تحول است.
هوش مصنوعی: به آسمان چه مینگری و حساب ستارهها را چه میکنی؟ حتی اگر دربارهی مراحل رشد ماه هم پرسش کنی، به درستی نمیتواند شمارش شود.
هوش مصنوعی: خلیل الله یعنی ابراهیم خلیل، با آرامش به تأیید فطرت انسانی مینگرد. جز نشانههای خالق با عظمت، چیز دیگری نمیتوان گفت و نوشت.
هوش مصنوعی: اگر شخصی قابلیتهای خود را فقط از یک جنبه ببیند، نمیتواند روشنایی و وجود فاعل را در صفات خود به وضوح مشاهده کند.
هوش مصنوعی: با اراده و تلاش، دست و پا بزن و از موانع و مشکلات خلاص شو.
هوش مصنوعی: از اشیاء و موجودات پست و پایینی چه چیزی میخواهی؟ به سوی مقامهای عالی و بزرگتر برو، از چیزهای پایینتر دوری کن.
هوش مصنوعی: از جیب آسمان سر بلند کن و ببین که فرشتگان در عرش مشغول چه فعالیتهایی هستند.
هوش مصنوعی: از همهجا صفهایی از فرشتگان به پا هستند که برخی در حال تسبیح و برخی در حال تهلیل (گفتهی «لا اله الا الله») هستند.
هوش مصنوعی: ما گروهی هستیم که در نزدیکی خداوند حضور داریم و به ویژگیها و صفات برجسته او آگاهیم.
هوش مصنوعی: شخصی با گردن افراشته و احترام، در مسیر انتقال نعمتها و بخششهای الهی قرار دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که زمانه پر از رویدادها و حوادث سپری شد، با قوت و اراده به سرزمین خود قدم بگذار که ممکن است با یک حرکت مؤثر، به هدف خود برسی.
هوش مصنوعی: در آن دریا به نور تبدیل شو و در آن غوطهور گرد، تا از وجود خود و تاریکیهایش رها شوی.
هوش مصنوعی: از عمق فضا، گامهای من به سوی سرزمینهای ممکن کشیده میشود و در آنجا هزاران نهر جاری است.
هوش مصنوعی: در واقع، در وجود حقیقی، دریا و جویبار یکی هستند و این دوگانگی از شرایط و حالاتی که در سواحل وجود دارد به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: هر کس باید به شیوهای متفاوت به خدا نزدیک شود، یکی با مطالعه، دیگری با دانش، و شخصی با گفتار و دعا. در این مسیر، باید به سوی حقیقت و خدا حرکت کرد و از چیزهای نادرست و نیرنگ دوری کرد.
هوش مصنوعی: شعر جامی به عمق حقیقت راه مییابد و این انتخاب بین خوب و بد را بر عهده خود شاعر میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو دولت قدم کرده از سررسیدم
بعالی جناب تو مخدوم مفضل
مرا ازوحل پای در گل که درمان
نهاد از سر منع دستیم بر دل
بدینسان تو مداح نو را پسندی
[...]
ز من بشنو ای خواجه پیرانه پندی
گرت در نصیحت مزاجیست قابل
اگر جاه جوئی بجمع اعاظم
و گر جای خواهی بجرگ افاضل
مکن بخل را پیشه در هیچ حالی
[...]
بر آنم که از دلبران بر کنم دل
نه سهل است کار چنین رب سهل
تو توفیق ترک هوا بخش یارب
که این شیوه آسان نماییست مشکل
دلا تا بکی سازد از ساده لوحی
[...]
زآمیزش جسم و آلایش جان
چنان گشتی از جوهر خویش غافل
که جان رابه صد فکرت از تن بدانی
زهی فکر باطل زهی جهل کامل
ز دل با تو ای شوخ شیرینشمایل
چه گویم که کارت نیفتاده با دل
گرفتم که از حال دل با تو گویم
ترا ز آن چه پروا مر از آن چه حاصل
که آگاهی از حال کشتی نشینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.