ز من بشنو ای خواجه پیرانه پندی
گرت در نصیحت مزاجیست قابل
اگر جاه جوئی بجمع اعاظم
و گر جای خواهی بجرگ افاضل
مکن بخل را پیشه در هیچ حالی
که آن هست نقصان بچندین دلایل
اگر یوسفی از جمال و لطافت
وگر بوعلی در کمال و فضایل
گرت هست رائی بهرحال صائب
ورت هست عقلی ز هر حال کامل
قدم گر نداری همه هست ضایع
کرم گر نداری همه هست باطل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یک پیر یا خواجه نصیحت میکند که اگر به دنبال جاه و مقام است، باید با بزرگان و افراد با فضیلت نشست و برخاست کند. او هشدار میدهد که نباید بخیل باشد، چون بخل عیب بزرگی است. همچنین، اگرچه افراد با زیبایی و کمال وجود دارند، اما بدون خرد و کرم، دستاوردهایشان بیارزش است. در نهایت، شاعر تأکید میکند که اگر نتوانی قدمی برداری یا سخاوت نداشته باشی، همه چیز بیمعنی خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای استاد، به من گوش کن؛ اگر تو تسلیم نصیحتی هستی که به آن آمادگی داری، از من پندی بشنو.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال مقام و اعتبار هستی، باید در جمع بزرگان و افراد محترم قرار بگیری، و اگر میخواهی جایگاه مناسبی پیدا کنی، باید به سراغ بهترینها بروی.
هوش مصنوعی: بخل را در هیچ شرایطی انتخاب نکن، زیرا این کار دلایل بسیاری برای ناپسندیده بودنش دارد و نشانهای از نادانی است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به زیبایی و جذابیت یوسف باشد یا همچون بوعلی سینا در علم و فضیلت کامل باشد، این نشاندهندهی ارزشهای بالا و ویژگیهای برجسته اوست.
هوش مصنوعی: اگر نظری داری، در هر شرایطی باید با عقل کامل خود آن را بیان کنی.
هوش مصنوعی: اگر قدمی برنداری، همه چیز بیفایده است؛ و اگر فکری برای نیکو کردن شرایط نداشته باشی، همه چیز بیمعنا خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو دولت قدم کرده از سررسیدم
بعالی جناب تو مخدوم مفضل
مرا ازوحل پای در گل که درمان
نهاد از سر منع دستیم بر دل
بدینسان تو مداح نو را پسندی
[...]
چو پیوند با دوست می خواهی ای دل
ز چیزی که جز اوست پیوند بگسل
مکن شهپر عرش پرواز خود را
درین وحشت آباد آلوده گل
تو را ذروه اوج عزت نشیمن
[...]
بر آنم که از دلبران بر کنم دل
نه سهل است کار چنین رب سهل
تو توفیق ترک هوا بخش یارب
که این شیوه آسان نماییست مشکل
دلا تا بکی سازد از ساده لوحی
[...]
زآمیزش جسم و آلایش جان
چنان گشتی از جوهر خویش غافل
که جان رابه صد فکرت از تن بدانی
زهی فکر باطل زهی جهل کامل
ز دل با تو ای شوخ شیرینشمایل
چه گویم که کارت نیفتاده با دل
گرفتم که از حال دل با تو گویم
ترا ز آن چه پروا مر از آن چه حاصل
که آگاهی از حال کشتی نشینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.