گنجور

 
جامی

پیر توحید شیخ محیی الدین

آفتاب سپهر کشف و یقین

زانچه از ذوق خود بیان کرده ست

در فتوحات مکی آورده ست

که ز مغرب چو آمدم به دمشق

جیب جانم گرفت جذبه عشق

عشقم اندر دل آتشی افزود

که بر آمد ز هستی من دود

لیکن آن را به هیچ روی و رهی

متعین نبود قبله گهی

علم افراخت عشق بر عیوق

لیک نام و نشان نه از معشوق

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]