گنجور

 
جامی

خواجه پاک دین پاک نفس

روح الله روحه الاقدس

گفت عارف که در وفا فرد است

کار خود بر نفس بنا کرده ست

هیچگه پیش و پس نمی نگرد

نقد خود جز نفس نمی شمرد

ما مضی مات و المؤمل غیب

نیست جز نقد وقتش اندر جیب

می کند از سر شعور و وقوف

هر نفس را به حق آن مصروف

شده امروز و دی و فردایش

نقطه خاک گشته مأموایش

شغل حالش سترده است از دل

ذکر ماضی و فکر مستقبل

خارج از اختلاف روز و شب است

وقت را گاه ابن و گاه آب است

این وقت است اگر تصرف حال

باشد او را محول احوال

ورز قید تصرفش بدر است

وقت فرزند اوست او پدر است

نیست او ابن وقت ابوالوقت است

وقتش ایمن ز وصمت و مقت است

وقت ها را به قدرت مولا

می کند صرف افضل و اولی