جامی
»
هفت اورنگ
»
سلسلةالذهب
»
دفتر اول
»
بخش ۱۱۶ - قصه کلی که در خانه معشوق خود بکوفت گفتند باز گرد که صحبتی تنگ است موی در نمی گنجد گفت بهانه مجوی و در باز کن که من خود کلم و موی ندارم
کلکی بود عاشق گلکی
شوخکی مشکبار کاکلکی
داشت معشوق از قضا روزی
خلوتی با چو خود دل افروزی
هر دو تنها به عیش بنشسته
بر رخ غیر در فرو بسته
کلک از حالشان شنید خبر
رفت و گستاخ حلقه زد بر در
زد یکی از دورنه بانگ که کیست
بانگ بی وقت کردن از پی چیست
نیست این در گشادنی برگرد
گر نه سردی مکوب آهن سرد
خلوت خاص و صحبتی تنگ است
حلقه زلف یار در چنگ است
هر که در کوفت باد می سنجد
زانکه مو در میان نمی گنجد
گفت در باز کن بهانه مجوی
زانکه من خود کلم ندارم موی
موی را در میانه نبود راه
من ز مو عاریم بحمدالله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.