خواهی که نزد خواجه قبولی بود ترا
منشین بخوان او برو از نان او مخور
ور چند گویدت تبکلف که نان بخور
فرمانبر آنچه گفت و بفرمان اومخور
زنهار خورولیک مخور نانش زینهار
وزنان طفل و بیوه بخور زان اومخور
خوانش چو خون حرام بود گرد آن مگرد
نانش چوجان عزیزست از جان او مخور
از گوشتش همی چش وازنان اومچش
از خون او همیخور و از خوان او مخور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.