مرا ایزد تعالی خاطری داد
که دایم با فلک بودی عتابم
بمعنی دادن بکر آنچنان بود
که با او کان معنی بدخطابم
بهر وقتی کزاو کردم سؤالی
نهاده بود صد معنی جوابم
کنون از بخل ممدوحان ممسک
غلط بینم همی با او حسابم
چنان پذرفت رنگ بخل کزوی
بصد اندیشه یک معنی نیابم
زدم سردی این مشتی بخیلان
چنین یخ بندشد طبع چوآبم
در ابر بخل و بی آبی نهان شد
دریغا خاطر چون آفتابم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگر چون سر ز فرمانش نتابم
ز چرخ همتش معراج یابم
دو زلفانت گرم تار ربابم
چه میخواهی ازین حال خرابم
ته که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی بخوابم
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
که گر ریزد گلم ماند گلابم
بدیشان گفت آن آید صوابم
که چون من روی از دنیا بتابم
چنان کن خانهٔ طینت خرابم
که از هر سو در آید آفتابم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.