زنجیر چو آنزلف پراکنده نباشد
خورشید چو آنعارض رخشنده نباشد
خورشید که باشد که ترا بنده نباشد
زنجیر چو آنزلف سرافکنده نباشد
روزی که تو برگرد گلت طره فشانی
خورشید که باشد که ترا بنده نباشد
وانجا که نهی ناوک غمزه بکمان در
مه کیست که از تو سپر افکنده نباشد
پیش لب خندان تو گل گرچه بخندد
خود داند کان خنده چو این خنده نباشد
زینگونه بخون ریختن اردست بر آری
ترسم که دگر سال کسی زنده نباشد
زین حسن مشو غره که بازار گل سرخ
بس تیز بود لیکن پاینده نباشد
ببرید سرزلف و سزا کرد و بگفتم
ما را مکش ایزلف که فرخنده نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.