جانا نظری فرما کز جان رمقی ماندهست
واکنون غم کارم خور کآخر نسقی ماندهست
از شرم رخ چون مه وآن عارض گلرنگت
مه در کلفی رفته گل در عرقی ماندهست
کردی به دلم دعوی وآن نیز فدا کردم
زین بیش سخن باشد؟ بر بنده حقی ماندهست؟
بی روی دلاویزت در هجر غمانگیزت
دل را اثری خود نیست جان را رمقی ماندهست
گر سیم و زرم کم شد از من ز چه برگشتی
در هجر توام پُر در، زرّین طبقی ماندهست
روزی دو سه نیک و بد درد سر ما میکش
کز دفتر عمر ما خود یک ورقی ماندهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۶
روزی دو سه نیک و بد درد سر ما میکش
کز دفتر عمر ما خود یک ورقی ماندهست
از دفتر عمر ما یکتا ورقی ماندهست
کز غیرت لطف آن جان در قلقی ماندهست
از دفتر عمر ما یکتا ورقی ماندهست
کز غیرت لطف آن جان در قلقی ماندهست
بنوشته بر آن دفتر حرفی ز شکر خوشتر
از خجلت آن حرفش مه در عرقی ماندهست
عمر ابدی تابان اندر ورق بستان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.