مه را چو تو رخ باز کنی تاب نباشد
چون روز شود رونق مهتاب نباشد
از تشنگی لعل تو در کوی تو میرم
با خاک بسازیم اگر آب نباشد
تا بر نکند نرگس مست تو سر از خواب
شک نیست که در دیده ما خواب نباشد
آن را چه خبر باشد از احوال دل ما
کز خون جگر غرقه غرقاب نباشد
جز روی تو گر کعبه نباشد عجبی نیست
آن را که جز ابروی تو محراب نباشد
عشقی که حقیقی نبود ذوق نبخشد
مستی نکند باده اگر ناب نباشد
ما و غم و سختی و در دوست که نبود
از بابت ما هرچه ازین باب نباشد
گر اشک مرا نیست سکون، طرفه مدارید
کاین خاصیت اندر تن سیماب نباشد
شادی جلال ار چه بود بی می و معشوق
عشرت نتوان کرد چو اسباب نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.