دلم تا کی چنین افگار باشد
ز سودای تو آتش بار باشد
چرا از گلستان عارض تو
نصیب دردمندان خار باشد
شبی هم دولت وصلت ببینم
چو چشمم بخت اگر بیدار باشد
از آن باده که چشمت می فروشد
کجا شوریده ای هشیار باشد
اگر چشمت بریزد خون عاشق
بگو با زلف تا در کار باشد
خرابی را بود رو در ترقّی
دلم را با غمت معمار باشد
مرا روی تو می باید وگرنی
گل اندر گلستان بسیار باشد
بود از اشتیاق زلف و چشمت
اگر شوریده ای بیمار باشد
دلا هستی خود در نیستی جوی
که این کالا در آن بازار باشد
سری کاو را نه سودای وصال است
چه غم دارد اگر بر دار باشد
جلال! ار وصل خواهی ترک جان کن
که بی جان نزد جانان بار باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان حسرت و دلتنگی خود از معشوق میپردازد. او از آتش عشق و درد فراق میگوید و به زیباییهای معشوق اشاره دارد که حاصلی برای دردمندان جز خاری ندارد. شاعر آرزوی وصال را دارد و میخواهد ببیند که آیا بختش روزی به او روی میآورد یا نه. او از شادی و حالتی که از چشمهای معشوقش میگیرد سخن میگوید و نگران است که اگر معشوق خون عاشق را بریزد، چه بر سر او خواهد آمد. در نهایت، شاعر به پوچی وجود و حقیقت عشق اشاره میکند و میگوید اگر انسان به وصال نرسد، چه غمی دارد. عشق او را به جایی میبرد که حتی در بیقراری هم زیبایی و جلالی نهفته است.
هوش مصنوعی: دل من تا کی باید اینگونه غمگین باشد و از عشق تو پر از آتش و شعله؟
هوش مصنوعی: چرا افرادی که درد و رنج میکشند باید فقط به خارهای گلستان صورت تو دسترسی داشته باشند؟
هوش مصنوعی: اگر روزی شبی را ببینم که به وصال معشوق برسم، این را به شرطی میدانم که بخت من در آن شب بیدار و خوشحال باشد.
هوش مصنوعی: از آن شرابی که نگاه تو به من میدهد، هیچکس نمیتواند حواسجمع و هوشیار بماند.
هوش مصنوعی: اگر چشمانت اشک عشق بریزد، به زلفت بگو که در این موضوع کاری باشد.
هوش مصنوعی: دل من در حال پیشرفت و ترقی است، اما این پیشرفت به خاطر غم تو و ویرانیهایی که بر من وارد کردهای، معمار دارد.
هوش مصنوعی: برای من فقط چهره تو اهمیت دارد وگرنه در باغ گل، گلهای زیبا و زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر عشق و زیباییهای مو و چشمان تو دیوانه و بیمار شده، نشانهای از اشتیاق اوست.
هوش مصنوعی: ای دل، به دنبال وجود خود در دنیای عدم باش، چرا که این گوهر در چنین بازاری میتواند یافت شود.
هوش مصنوعی: کسی که دلش به وصال نمیدهد، از این که بر دار برود، چه غم دارد؟
هوش مصنوعی: جلال عزیز! اگر میخواهی به وصال محبوب برسی، باید از جان خود بگذری، چرا که بدون جان و بیتوجهی، رسیدن به محبوب دشوار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد بنده ای را یار باشد
دو چشم دولتش بیدار باشد
گر اندک صلتی بخشد امیرت
ازو بستان کزو بسیار باشد
عطای او بود چون ختنه کردن
که اندر عمر خود یکبار باشد
و گر بود او پری دشوار باشد
پری بر چشمهها بسیار باشد
بزرگی را که مرد کار باشد
برش بنشین کاثر بسیار باشد
بنزد خواجه رفتم بهر کاری
کزانم باز گفتن عار باشد
و لکن اقتضای روزگارست
که دانا را به نادان کار باشد
یکی مجهولکی پیش درش بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.