گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد

گاه در وصل و گهی در غم هجران گذرد

از دم من چو دم صبح شود آتش بار

هر نسیمی که بر اطراف سپاهان گذرد

گر به گوشش نرسد ناله من نیست عجب

باد همواره بر اطراف گلستان گذرد

عالمی بهر نثارش همه جانها بر کف

آه از آن لحظه که آن سرو خرامان گذرد

بستان سلسله یک بار ز دستم تا چند

در غم زلف توام عمر پریشان گذرد

بگذرد بر من و چشمم متحیّر در پیش

خود چه گویم که چه ها بر من حیران گذرد

گر من از صبر هزاران سپر آرم در پیش

ناوک غمزه او آید و از جان گذرد

تا کیَم آتش دل شعله برآرد از جیب

و آب دیده رود و سیل ز دامان گذرد

از شب هجر پدیدار شود صبح جلال

بر سر دلشده هر مشکلی آسان گذرد

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد

گاه در وصل و گهی در غم هجران گذرد

از دم من چو دم صبح شود آتشبار

هر نسیمی که بر اطراف گلستان گذرد

گر به گوشش برسد ناله من، نیست عجب

[...]

خواجوی کرمانی

خنک آن باد که بر خاک خراسان گذرد

خاصه بر گلشن آن سرو خرامان گذرد

واجب آنست که از حال گدا یاد کند

هر که بر طرف سراپرده ی سلطان گذرد

بلبل دلشده را مژده رساند ز بهار

[...]

کلیم

رود آرام ز عمری که بهجران گذرد

کاروان در ره ناامن شتابان گذرد

بر گرفتاری دل خنده زنان می گذرم

همچو دیوانه که از پیش دبستان گذرد

بخت شاد است زویرانی ما در غم عشق

[...]

صائب تبریزی

کلفت از مردم آزاده شتابان گذرد

همچو سیلاب که بر خانه بدوشان گذرد

دیده هر که نشد باز درین عبرتگاه

روزگارش همه در خواب پریشان گذرد

خود شکن شهپر توفیق مهیا دارد

[...]

فیض کاشانی

جان گذر میکند آن به که بجانان گذرد

قطره شد بیمدد آن به که بعّمان گذرد

دل چو غم میخورد آن به که غم دوست خورد

عمر چون میگذرد به که بسامان گذرد

تا بکی وقت بلاطایل و بیهوده رود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه