مرا دردیست اندر دل، ولی گفتن نمییارم
غم دُردانهای دارم ولی سُفتن نمییارم
بخواهم گفت حالم با طبیب خویشتن روزی
که در دل بیش ازین این درد بنهفتن نمییارم
تو وصف حسن آن روی از من حیران چه میپرسی
ببین آشوب در عالم که من گفتن نمییارم
از آن خاری که افکنده است هجران زیر پهلویم
خیالش نیک میداند که من خفتن نمییارم
بر من تا نمیآید صبایی از سر کویش
دلم چون غنچه پرخون است و بشکفتن نمییارم
چو اوقات جلال آشفته میدارد سر زلفش
چه شاید کرد با زلفش برآشفتن نمییارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.