ای به ما نزدیک همچون جان و دور از ما چو دل
کردهام از شوق لعلت دیده را دریا چو دل
تو دل و جان منی بیتو نشاید زیستن
یا چو جان خواهم که باشی در بر من یا چو دل
بند زلفت برگشودی شد دلم پیدا در او
لعل لب بگشا ز هم تا جان شود پیدا چو دل
تو به نزد ما عزیز و آشنایی همچو جان
ما به نزدیک تو خواریم و غریبآسا چو دل
جان به جایی ماند و دل جایی و من جای دگر
دل چو من تنها ز جان و جان ز من تنها چو دل
سرمه کش چشم مرا از خاک پایت ورنه من
عالمی پرخون کنم از چشم خونپالا چو دل
قطره خون است لعلت من خیالش را از آن
کردهام در اندرون سینه خود جا چو دل
ای جلال! از سر برون کن آرزوی زلف او
تا به کی باشی ازین سان بسته سودا چو دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.