گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

چو گل بگشاد لب را در ملاحت

زبان بگشاد بلبل در فصاحت

گلستان تازه گشت و غنچه بشکفت

وقاح الرَّقص و الاطیارُ ناحت

سمن هشیار و نرگس خفته مخمور

صبا بیدار و گل در استراحت

به قانونی دگر شد باغ و بستان

صبا تا کرد عالم را مساحت

نگارینا قدم نه در گلستان

که خندان باد همچون گل صباحت

غنیمت دان و کام از عمر برگیر

که من باری ندیدم هیچ راحت

از آن رخسار و لب حیران بماندم

تعالی اللّه زهی حُسن و ملاحت

کجا ره در شبستان تو آرم

که بادش ره نمی آرد به ساحت

جلال ار خون همی بارد عجب نیست

که بی خونابه کی باشد جراحت