تا که آمد دیده را بالای جانان در نظر
خوش نمی آید مرا سرو خرامان در نظر
خرّم آن دم کز لب و رخسار او باشد مرا
جام باده بر لب و طرف گلستان در نظر
چون نظر بر رویت اندازم شود اشکم روان
آب در چشم آورد خورشید تابان در نظر
چون لب لعلت ببینم حسرتم گردد فزون
من چنین لب تشنه و آنگه آب حیوان در نظر
هر شبی خاک سر کوی تو بالین من است
زان نمی آید مرا ملک سلیمان در نظر
بی لب غنچه نمایت دوش رفتم در چمن
غنچه می آمد مرا مانند پیکان در نظر
امشب ای دیده خیالش میرسد مهمانپذیر
هر چه اندر خانه داری پیش مهمان در نظر
زان هوس بگذر جلالا کی ببینی روی او
خود کجا آید کسی را صورت جان در نظر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان در نظر
یا رب، آن بالاست یا سرو خرامان در نظر
ای خوش آن ساعت که بینم آن رخ و گیرم لبش
باده خوش بر کف و گلنار خندان در نظر
تا تو، ای سرو خرامان، در چمن بگذشته ای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.