گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

دل از بند زلفت رها کی شود

ز یار قدیمی جدا کی شود

نگویی که از لعل سیراب تو

مراد دل ما روا کی شود

ولی مرهم لعل خود کام تو

به کام دل ریش ما کی شود

نمی دانم این جان پُر درد خویش

که با خرّمی آشنا کی شود

بدین عمرِ کم کی توان یافت وصل

که وصل رخش کم بها کی شود

نمی شد دل از بند زلفش رها

کنون دل نهادیم تا کی شود

خدنگ قضا هم خطا می شود

ولی ناوک او خطا کی شود

نمی دانم این رند مدهوش مست

به کام دل پارسا کی شود

کجا همدم یار گردی جلال

که شه همنشین گدا کی شود

 
sunny dark_mode