گنجور

 
جلال عضد

چشم و ابرویت به دل بردن قیامت می‌کنند

بی‌دلان را بوته تیر ملامت می‌کنند

ای مسلمانان! دو چشمش زیر ابرو بنگرید

کافران مست در محراب امامت می‌کنند

جان و سر، بل دین و دنیا را چه قدر ای مدّعی!

عاشقان اوّل قدم ترک تمامت می‌کنند

با مَی و شاهد به پایان می‌برند اهل نظر

پنج روزی کاندرین منزل اقامت می‌کنند

من سلامت جو شدم، لیکن دو چشم مست تو

قصد جان مردم صاحب سلامت می‌کنند

دست بر سر می‌زنم چون سرو ازین غم تا چرا

سرو را نسبت بدان بالا و قامت می‌کنند

کشتگان تیغ بیداد فراقت چون جلال

در لحدها خاک بر سر تا قیامت می‌کنند