نسیم غالیه سای است و صبح غالیه بار
کجاست ساقی و کو باده گو بیا و بیار
به بزم دور به گردش در آور آن خورشید
که مقطع ظلمات است و مطلع انوار
میی که در شب تاری جهان کند روشن
چنانکه از شکن زلف عکس چهره یار
مفتّح در شادی رحیق لعل آسا
مفرّح همه غمها شراب نوش گوار
گران معامله شر نهاد شورانگیز
سبک محاوره تلخ خوی شیرین کار
چو هجر تلخ ولیکن چو وصل جان پرور
چو شوق ذوق فزا و چو عیش عقل شکار
میی که وقت صبوحی بود ز روی صفا
چو آفتاب در آن آبگینه دوّار
میی که چون فکند عکس خویش بر گردون
عیان شود همه اطباق چرخ را اسرار
میی که باشد و بر کف به یاد مجلس شاه
به رنگ لعل بدخشان و بوی مشک تتار
جمال چهره اقبال شیخ ابواسحق
که می کنند سلاطین به بندگیش اقرار
سپهر رفعت و خورشید رای و انجم خیل
قضا نفاذ و قدر قدرت و جهان مقدار
غمام طبع و زمین حلم و آسمان شوکت
زمانه حکم و فلک قدر و آفتاب شعار
چو کینه دشمن سوز و چو مهر عالم گیر
چو بخت ملک ستان و چو چرخ گیتی دار
نشانه ای ز دل اوست بحر گوهر ریز
نمونه ای ز کف اوست ابر گوهربار
ایا سپهر جنابی که هست یک نقطه
به جنب قبّه قدرت سپهر دایره وار
فلک به مهر تو دارد هزار دل گرمی
جهان به ذات تو دارد هزار استظهار
به نزد بخشش تو قطره را ز دریا ننگ
به جنب قدر تو خورشید را ز گردون عار
به هر دیار که امر تو آبْ آتش فعل
به هر طرف که نفاذ تو خاک باد آثار
تویی گزیده ایّام و حاصل دوران
تویی خلاصه تکوین و زبده اطوار
ز کنه قدر تو قاصر شده اولوالالباب
چو از اشعه خور دیده اولو الابصار
زهی بساط زمان را به کلک داده نظام
زهی بسیط زمین را به تیغ داده قرار
ز طلعت تو جهان فال سعد می گیرد
به جای طالع مسعود و اختر مختار
در آن مقام که لطفت شود مجاهز دهر
دهد طبیعت دی را مزاج فصل بهار
سپهر تند نیابد جمال صف نعال
در آن زمان که نشینی به صدر صفّه بار
رسید پایه قدرت به آن مقام که چرخ
به جنب پایه او چون یکی بود ز هزار
به خدمت تو کمر بسته اند خُرد و بزرگ
چنانکه کوه به صحرا و کاه بر دیوار
چه غم که چرخ شود پست و عقل کل سرمست
که همّت تو بلند است و رای تو هشیار
جهان جاه تو آن طول و عرض یافته است
که آفرینش ازو قطره ای بود ز بحار
نخست روز قضا حلّ و عقد با تو گشاد
که من ندارم با کار و بار عالم کار
دو خادمند یکی رومی و دگر هندو
ملازم در تو سال و ماه و لیل و نهار
نجوم را ز تبدّل تو کرده ای ایمن
سپهر را ز تغیّر تو داده ای زنهار
عجب که خصم تو را در نخواهد افکندن
چنین که خنجر تو تیز می کند بازار
در آشیان جهان طایری ست همّت تو
چو دانه هفت فلک را گرفته در منقار
عروس جاه تو آن دستگاه یافته است
که مهرش آینه است و سپهر آینه دار
مرا مدیح و ثنای تو گفتن اولیتر
که وصف غمزه غمّاز و طرّه طرّار
قضا نفاذا پیش تو می کنم فریاد
ز دست چرخ جفاکار و دهر مردم خوار
زمانه فایض درد است و ناشر اندوه
سپهر معطی رنج است و مولع آز
ز خیط اسود و ابیض که آن شب و روز است
ببین به گردن دوران قلاده ادبار
زمانه شعبده باز است و طاس و مهره او
سپهر حقّه وش است و کواکب سیّار
بدان قدر که کسی دیده را زند بر هم
هزار شعبده مختلف کند اظهار
به صبح و شام ببین سحر چرخ را ز شفق
که موج می زند از خون دیده احرار
مراست در غم آن روزگار دون پرور
دلی شکسته تنی خسته خاطری افگار
هزار بار بود بیم آن به هر روزی
که بندم از ستم چرخ بر میان زنّار
ز تنگنای دلم بر فلک رسد هر دم
نوای ناله زیر و فغان و گریه زار
به بوی صبح صفا هر شبی بود نزدیک
که آب دیده بشوید سیاهی از شب تار
سپهر می برد از حد چرا تو تن زده ای
به سوی عجز گراید تحمّل بسیار
به آب تیغ فرو شوی از زمانه فتور
به باد گرز برآور ز روزگار دمار
سپهر و دور زمان را به جای خود بنشان
ستارگان را هر یک به جای خویش بدار
من و زمانه تو را هر دو بنده ایم اگر
زمانه بر من مسکین جفا کند مگذار
در آفتاب حوادث بسوخت پیکر من
تو آفتابی و از بنده سایه باز مدار
همیشه تا که به فصل بهار بر جوشد
چو خون دشمن جاه تو لاله از کهسار
چو لطف تو نهد بند رشک بر دل گل
هزار بار نهد بار بر دل اشجار
جهان ز سبزه نماید چنانکه پنداری
که آسمان و زمین حقّه ای ست از زنگار
ببندد ابربسی کلّه های رنگارنگ
که می رسند سوی باغ لعبتان بهار
ز عندلیب و چکاوک به گوش جان آید
نوای غلغله چنگ و لحن موسیقار
درون حجله زنگار هر سپیده دمی
عروس گل شود از بانگ بلبلان بیدار
ز فیض میغ شود تیغ کوه زنگاری
بسان تیغ که از نم برآورد زنگار
چو سرو گلشن بختت همیشه بادا سبز
چو برگ بید حسودت به باد داده قرار
مدام مجلست از خرّمی چو طرف چمن
همیشه بزم تو از رنگ و بوی چون گلزار
عدوّت همچو بنفشه کبود پوشیده
تو همچو نرگس مست و چو لاله باده گسار
به کامرانی و دولت بمان فراوان سال
ز عمر و ملک و جوانی و جاه برخوردار
فلک متابع تو بِالغُدُوِّ وَالا صال
ظفر ملازم تو بِالعَشِی والابکار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی زیبایی و لذتهای زندگی، شراب و بزم، و همچنین قدرت و مقام یک شخصیت بزرگ صحبت میکند. شاعر از ساقی و میخانه دعوت میکند تا باده بیاورد و در بزم نوعی روشنایی و شادی را به ارمغان بیاورد. وی به زیباییهای شراب و تاثیر آن بر روح و جسم اشاره میکند و آن را راهی برای فراموشی غمها و رسیدن به شادی میداند.
شاعر از صفات یک شخصیت بزرگ یاد میکند و به او تقدیر و ستایش میکند، همچنین از قدرت و نفوذ او در جهان سخن میگوید. در نهایت، شاعر از تقابل با مشکلات زمانه و احساسات درد و غم در زندگی فردی خود گلایه میکند، اما در عین حال امیدوار به زیباییها و لذتهای زندگی است. اثر قدمت شاعری و غنای ادبی آن را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: نسیم خوشایند صبحگاهی بهاری میوزد و از ساقی میخواهم که کجاست و کجا میتوانم باده را بیابم؟ بیا و باده را بیاور تا از یاد بریم.
هوش مصنوعی: به مهمانی بیا و دیدهات را به نور بنداز، مانند خورشیدی که تاریکیها را میشکافد و روشناییها را آغاز میکند.
هوش مصنوعی: نوشیدنیای که در شب تاریک دنیا را روشن میکند، مانند تصویری که از چهره یار از لابلای موهایش دیده میشود.
هوش مصنوعی: مفتّح در شادی یعنی در خوشحالی و شادی، مثل شراب خوش طعمی است که تمامی غمها را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره میکند که در زندگی، گاهی اوقات کارهای ناپسند و سختی که انجام میدهیم، بهای زیادی دارند و در عوض، ممکن است لذتهای زودگذر و شیرین نیز به همراه داشته باشند. به عبارت دیگر، برخی از نتایج و تجارب تلخ، میتوانند در نهایت نتیجهای شیرین و خوشایند به بار آورند.
هوش مصنوعی: از جدایی تلخی میگوید، اما وقتی به وصال میرسیم، احساس جانپرتابی داریم. شوق و ذوق ما افزوده میشود و لذت زندگی همانند شکاری برای عقل ماست.
هوش مصنوعی: نوشیدنی که در صبحگاه به راحتی و با طراوت است، مانند خورشید در آب بلورین و درخشان میدرخشد.
هوش مصنوعی: بادهای که وقتی تصویر خود را بر آسمان بیندازد، تمامی رازهای چرخش روزگار آشکار میشود.
هوش مصنوعی: جامی که در دست داریم، باید به یاد مجالس باشکوه پادشاهان باشد؛ جامی به رنگ سرخ لعل بدخشان و با عطر مشک تاتاری.
هوش مصنوعی: زیبایی چهره و شگفتیهای ابواسحق به قدری است که سلاطین و پادشاهان به خدمتگزاری او افتخار میکنند و به این موضوع اعتراف دارند.
هوش مصنوعی: آسمان بلندی و خورشید عظمت، ستارهها به عنوان گروهی از تقدیر و قضا، قدرت و اختیار بر همهی چیزها و همچنین جهان با میزان و اندازهای خاص نمایان است.
هوش مصنوعی: غم طبع و زمین، نشانههای صبر و آسمان، نمایانگر عظمت زمانه هستند. قضا و قدری که در فلک حاکم است و آفتاب، نماد شعار و شعارها است.
هوش مصنوعی: اگر کینه دشمن به شدت سوزان باشد و مهر و محبت فراگیر باشد، همانند بختی که ملتی را در بر میگیرد و مانند چرخش جهان که همه چیز را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن عواطف و احساسات عمیق انسانی است. شاعر از دریا به عنوان نمادی از دل اشاره میکند که مانند دریایی پر از گوهر و زیبایی است. این زیبایی و ارزش در قلب او وجود دارد و نشاندهنده عمق احساساتش است. به عبارت دیگر، دل او مانند دریا پر از گوهری است که به خوبی بیانگر احساساتش است.
هوش مصنوعی: آیا آسمان بزرگی که به نظر میرسد تنها یک نقطه در کنار قدرت عظیم خود است، به شکل دایرهای در میآید؟
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر عشق تو هزار دل گرم و شاداب دارد و جهان به وجود تو هزار بار وجودش را تقویت میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش تو، یک قطره از دریا هم خجالت نمیکشد و همچنین، خورشید هم از مقام تو شرمنده است.
هوش مصنوعی: در هر کجا که دستوری از تو صادر شود، آتش کارها را تحت تاثیر قرار میدهد و در هر گوشهای که نفوذ تو باشد، گرد و غبار اثرات آن مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: تو بهترین لحظهها و حاصل زمانهای. تو در واقع چکیدهی آفرینش و بهترین ویژگیها هستی.
هوش مصنوعی: فهمیدن عمق شایستگی و ویژگیهای تو از عهدهی اندیشمندان هم فراتر است؛ مانند اینکه نور خورشید فراتر از قدرت دیدهی انسان است.
هوش مصنوعی: بسیار خوب است که نظام بر روی زمین تسلط دارد و به خوبی همه چیز را ساماندهی کرده است. این نشاندهنده قدرت و تأثیر آن بر زمان و مکان است.
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلربای تو باعث میشود که جهان خوشبختی و شانس را تجربه کند. به جای اینکه به سرنوشت خوش یا ستارهای خوشیمن امیدوار باشیم، وجود تو خود به تنهایی مایهی سعادت است.
هوش مصنوعی: در آن مکان که مهربانی و لطف تو جلوهگر میشود، طبیعت به دی (زمستان) حالتی بهارگونه میبخشد.
هوش مصنوعی: در این جهان پرشتاب، زیبایی و شکوه پای نعال (پوشش پای) به چشم نمیآید زمانی که تو در جایگاه مقام و منزلت خود نشسته باشی.
هوش مصنوعی: قدرت به جایی رسید که چرخ (گردش دنیا) به اندازه یک پایه در برابر او قرار گرفت و از هزاران حالت خارج شد.
هوش مصنوعی: همه افراد، چه کوچک و بزرگ، برای خدمت به تو آماده و مشتاق هستند، مانند اینکه کوه به دشت و کاه بر دیوار قرار دارد.
هوش مصنوعی: نگران نباش که زمانه منحرف شود و عقل از خوشحالی غافل گردد؛ زیرا اراده و تلاش تو بلند و فکر تو هوشیار است.
هوش مصنوعی: جهان به وسعت و اندازهای که تو داری، به وجود آمده است و آفرینش فقط بخشی کوچک از آن است، مثل یک قطره در دریا.
هوش مصنوعی: در آغاز روز مقدّر، مشیّت الهی با تو آغاز شد و من در کار دنیا هیچ دخالتی ندارم.
هوش مصنوعی: این دو خادم در خدمت تو هستند؛ یکی از رومیان و دیگری از هندوستان. این دو همیشه و در تمام زمانها، چه در روز و چه در شب، همراه تو هستند.
هوش مصنوعی: ایستایی ستارگان را به خاطر تغییرات تو، برای همیشه ایمن کردهای و آسمان را از دگرگونیهای تو، در امان نگه داشتهای. پس ای دوست، مواظب باش.
هوش مصنوعی: عجب است که دشمن تو نمیخواهد تو را در تنگنا قرار دهد، در حالی که شمشیر تو به اندازهای تیز میشود که بازار را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: در دنیای بزرگ، پرندهای وجود دارد که نشان از آرزوهای تو دارد و همچون دانهای که به منقار اوست، توانسته هفت آسمان را در اختیار بگیرد.
هوش مصنوعی: عروس زیبایی و مقام تو در جایی قرار دارد که عشقش مانند آینهای است و آسمان خود را در آن میبیند.
هوش مصنوعی: بهتر است که من تو را تمجید و ستایش کنم تا اینکه به وصف چشمان زیبا و موهای جذاب کسی بپردازم.
هوش مصنوعی: من به قضا و قدر تو شکایت میکنم و از کارهای ظالمانه زمان و روزگار بر علیه مردم ناامید فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: زمانه پر از درد و رنج است و آتش اندوه در دل آسمان، طبیعت زندگی را مملو از سختی و تمایل به آزمایش میکند.
هوش مصنوعی: از دو رنگ سیاه و سفید که نماد شب و روز هستند، نگاه کن به گردن زمان که زنجیر بدبختی و ناخوشی به آن آویزان است.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک شعبدهباز است که با ابزارهایی چون طاس و مهره بازی میکند. آسمان نیز مانند یک نمایش حقهبازانه است که در آن ستارهها همچون سیارههای متحرّک به نمایش درمیآیند.
هوش مصنوعی: به اندازهای که فردی بتواند چشمش را ببندد، میتواند هزاران ترفند و تماشا را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: به صبح و شب، سحر را تماشا کن که چگونه از افق شرقی، امواج خون دل آزادگان را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: من در غم روزگار سخت و ناگوار پر از اندوه هستم؛ دلم شکسته و تنم خسته شده است و خاطرهای آزاردهنده مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: من بارها نگران این بودهام که هر روز از فشار بیعدالتی زندگی بر دلم احساس سنگینی کنم.
هوش مصنوعی: از عمق دل تنگ و غمگینم، هر لحظه صدای ناله و فریاد من به آسمان میرسد و اشکهایم در حال ریختن است.
هوش مصنوعی: در هوای تازه و دلانگیز صبح، هر شب به ما نزدیکتر میشود که اشکهایمان بتوانند تیرهگیهای شب را بشویند و از بین ببرند.
هوش مصنوعی: آسمان از حد خود فراتر میرود، پس چرا تو به سمت ناتوانی و ضعف رفتهای، در حالی که میتوانی تحمل کنی و پیش بروی؟
هوش مصنوعی: اگر در زندگی به مشکلات و چالشها برخوردی، به عمق آنها برو و خودت را در برابر سختیها قوی کن تا بتوانی با قدرت و استقامت بر مشکلات غلبه کنی و روزهای سخت را پشت سر بگذاری.
هوش مصنوعی: آسمان و زمان را به ترتیب منظم کن و هر ستاره را در ناظر خود قرار بده.
هوش مصنوعی: من و این دنیای سخت هر دو در بند هم هستیم. اگر دنیای بیرون به من بیرحمی کند، تو مرا رها نکن.
هوش مصنوعی: من در سایه آفتاب حوادث و مشکلات سوختهام، اما تو همچنان به مانند آفتابی و از من دور نشو.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در هر بهاری، همچنان که خون دشمن در رگها به جوش میآید، مقام و مرتبه تو نیز مانند لالههایی که در دامنهی کوههای بهار میرویند، نمایان میشود. به عبارت دیگر، در زمانهای سخت و دشوار، شجاعت و جایگاه تو مشخص خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی محبت تو بر دل گل حسادت میافکند، درختان نیز بارها و بارها تحت تأثیر آن قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: جهان مانند سبزهای به نظر میرسد که گویی آسمان و زمین درختی هستند که از زنگار پوشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: ابرهای رنگارنگ به سوی باغی پر از بازیهای بهاری میآیند و در این جا روزهای شاد و رنگارنگی را برای ما به ارمغان میآورند.
هوش مصنوعی: صدای خوش پرندههایی مثل عندلیب و چکاوک، به روح و جان انسان احساس شوری و سروری میبخشد، گویی آهنگ سازان و نوازندگان با نوازش چنگ، فضایی شاداب و دلنشین را به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: درون اتاقی که همیشه تاریک است، هر صبحی به خاطر صدای بلبلان، گلها بیدار میشوند و مانند یک عروس زیبا میشوند.
هوش مصنوعی: از نعمت باران، تیغه کوه به زنگاری شبیه میشود مانند تیغهای که از رطوبت زنگار را از خود بیرون میکند.
هوش مصنوعی: هرگز خوشبختیات از بین نرود و همیشه مانند سرو سرسبز و شاداب باشی، در حالی که حسودانت خود را با نفسهای تند باد مواجه خواهند کرد.
هوش مصنوعی: مجلس تو همیشه شاداب و سرشار از خوشی است، مانند گوشهای از چمن که همیشه زیبا و خوشبوست، مثل یک باغ گل.
هوش مصنوعی: دشمنی همچون بنفشهای است که در سایه پنهان شده، در حالی که تو مانند نرگسی سرمست و لالهای هستی که شراب مینوشد.
هوش مصنوعی: از زندگی و مقام و جوانیات بهرهمند و خوشبخت باش و سالهای زیادی را با موفقیت سپری کن.
هوش مصنوعی: آسمان هنگام صبح به پیروی از توست و در شب، پیروزی همیشه همراه توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.