گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای که از عدل تو در مُلک جهان

در میان میش و گرگ است آشتی

این روا باشد که در ملک دلم

شحنهٔ جور و جفا بگماشتی

خود نمی‌گویی که از دُرج وصال

مُهر مِهر من چرا برداشتی

شاد و خندان با وصال دیگری

در غم هجران مرا بگذاشتی

عاقبت به زین توقع داشتم

آنچنان کاوّل مرا می‌داشتی

 
 
 
ربات تلگرامی عود
عراقی

پیش ازینم خوشترک می‌داشتی

تا چه کردم؟ کز کفم بگذاشتی

باز بر خاکم چرا می‌افگنی؟

چون ز خاک افتاده را برداشتی

من هنوز از عشق جانی می‌کنم

[...]

حکیم نزاری

محنتم آسوده کی بگذاشتی

قسمتم مهلت ندادی چاشتی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه