جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱

ای که از عدل تو در مُلک جهان

در میان میش و گرگ است آشتی

این روا باشد که در ملک دلم

شحنهٔ جور و جفا بگماشتی

خود نمی‌گویی که از دُرج وصال

مُهر مِهر من چرا برداشتی

شاد و خندان با وصال دیگری

در غم هجران مرا بگذاشتی

عاقبت به زین توقع داشتم

آنچنان کاوّل مرا می‌داشتی