ای که از عدل تو در ملک جهان
در میان میش و گرگ است آشتی
این روا باشد که در ملک دلم
شحنه جور و جفا بگماشتی
خود نمی گویی که از درج وصال
مهر مهر من چرا برداشتی
شاد و خندان با وصال دیگری
در غم هجران مرا بگذاشتی
عاقبت به زین توقع داشتم
آنچنان کاوّل مرا می داشتی