جان فدای راه عشقش کرده ام
دل چو زلف او مشوّش کرده ام
آرزو دارم که گیرم در برش
راستی اندیشه خوش کرده ام
من به بوی زلف عنبریار او
از نسیم صبحدم غش کرده ام
من بدان کیشم که قربانش شوم
تا نپنداری که ترکش کرده ام
در تمنّای تو ای آب حیات
این دل سوزان بر آتش کرده ام
من جهانی را به یاد لعل دوست
از شراب عشق سرخوش کرده ام
کوی عشق او مبارک منزلیست
زان سبب آنجا فروکش کرده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.