اسباب جهان نیست میسّر دل ما را
آخر که کند حل به جهان مشکل ما را
بر درد دل خلق جهانی چو طبیبی
از لطف دوایی بکن آخر دل ما را
جانا مگر از روز نخستین بسرشتند
با مهر رخ خوب تو گویی گل ما را
از خاکم و از آب ولی آتش عشقت
بر بادِ جفا داد همه حاصل ما را
بودم به خیال آنکه نگردی ز وفایم
دیدی تو خیالات کج باطل ما را؟
مستغرق بحر غم ایام جفاییم
گویی که وجودی نبود ساحل ما را
در گوش دل آمد سحر از هاتف غیبم
کای دوست نکو دار تو آن واصل ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دهقان که ز ما بیش خرد حاصل ما را
از شبنم و گل ساخته آب و گل ما را
در قافله گریه مستانه ما هست
خضری که به جایی برساند دل ما را
تیغ نگه افتاده گران قاتل ما را
یارای تپیدن نبود، بسمل ما را
در طینتم آن مهر و وفایی که سرشتند
خشت سر خم می کند آخر، گل ما را
امّیدم از آن چشم سیه، بود نگاهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.