گنجور

 
جهان ملک خاتون

برنمی آید مرا زان لعل جان افزای کام

وز شراب عشق او چون چشم او مستم مدام

چون صراحی می رود خون دلم از جور یار

دایماً سرگشته ام در مجلس او همچو جام

می پزم سودای زلف یار در دیگ هوس

عقل می گوید تو تا کی می پزی سودای خام

صبر می باید مرا در عاشقی و چاره نیست

همچو مرغ زیرک ای دل چون درافتادی به دام

ای صبا چون بگذری هیچت فتد کز مردمی

سوی یار من بری از خسته ی مسکین پیام

گو من مهجور در عشق تو سرگردان شدم

در جهان از وصل تو هرگز ندیده هیچ کام

می فرستم از دل و جانت سلامی دم به دم

ور تو در سالی کنی یکبار یاد ما تمام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

ای ز سیمینه فکنده در بلورینه مدام

هم بساعد چون بلوری هم بتن چون سیم خام

سرو داری ماه بار و ماه داری لاله پوش

لاله داری باده رنگ و باده داری لعل فام

زلف تو مشک سیاه و جعد تو شمشاد تر

[...]

عسجدی

آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد

رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام

چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو

ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام

قطران تبریزی

تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام

بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام

از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان

وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام

حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام

صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به‌ کام

عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم بود

شد به صبر و حلم پیدا نام ایشان از انام

صنع یزدان همچنان‌کایوب و اپراهیم را

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

ای همیشه بوده راه دین احمد را قوام

همچنان چون پیش ازین ملک ملکشه را نظام

عفو تو خط درکشد هر جا که بیند یک خطا

اسم تو گردن نهد آنجا که بیند یک تمام

آسیای فتنه فرق دشمنت را کرد آس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه