روی تو شد صبح جان زلف تو شد شام دل
شام نگویم ورا هست کنون دام دل
کام دلم تلخ شد از شب هجران او
آن بت دلجو نداد یک نفسم کام دل
سنگ جفایت مزن بر دل مسکین من
تا ز غم هجر تو بشکندم جام دل
با همه سودای من کز سر زلف تو هست
در سر من ای پسر پخته نشد خام دل
تا بودم در جهان نام و نشان از غمت
تا به کجا می رسد با تو سرانجام دل
در غمت آغاز عشق هست به نامم چنین
وصل توأم کام جان روی تو آرام دل
دل شد و جان در غمت رفت به باد هوا
نیست مرا در جهان ای دل و جان نام دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.