ای دل به گرد کعبه کوی تو در طواف
وی جان زده ز دولت وصل رخ تو لاف
گفتم شبی به دولت وصلت نوازشی
فرما، جواب داد مگو بیش ازین گزاف
گفتم به حلق تشنه ما ریز جرعه ای
زان جام لعل رنگ تو از دُرد یا ز صاف
ما را به غیر بندگی تو گناه نیست
گر می زنی به تیغ جفا ور کنی معاف
گر نیست در دلت که دهی کام ما ز لب
ما را ز عین عاطفتت یک نظر کفاف
در بحر خاطرت نگذشتم چو کاه برگ
باریست بر دلم ز غمت همچو کوه قاف
بازآ که در غمت ز جهان رفت صبر و هوش
بگذشت زاریم ز سر «فا» و «لام» و کاف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگرفت صیت حسن تو از قاف تا بقاف
تا او فتاد پرتو رویت بنون و کاف
آئینه جمال تو دیدیم هرچه بود
عارف کسی بود که بدین دارد اعتراف
یارست هرچه هست درین دار غیر نیست
[...]
تحقیق را به ما و من افتاده اختلاف
در هیچ حال با نفس آیینه نیست صاف
هم صحبتان به بازی شطرنج سرخوشند
تا نگذرد مزاج نفاق از سر مصاف
یاران اگر لبی به تامل رساندهاند
[...]
ای تربت مطهر تو خلق را مطاف!
کویت به از بهشت برین است بی خلاف
هر صبح و شام،خیل ملایک ز آسمان
آیند دور مرقد تو از پی طواف
شاها!تویی که زهره گردون ز هم درد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.