ای به رخت نیاز من از حد و اندازه ی بیش
بر دل ریش ما بگو چند زنی ز غمزه نیش
ریش غم تو بر دلم هست ز تیغ روز هجر
دور مدار دلبرا مرهم وصل خود ز ریش
مرهم وصل چون نداد لطف تو ای طبیب من
بر سر ریش خاطرم بیش نمک مزن به ریش
تیر جفای ترکشت بیش مزن به جان ما
زآنکه فضای کوی تو قبله بود مرا و کیش
جور کشیدنم ز تو بس عجب اوفتاده است
خویش منی و این ستم کس بکند به جای خویش
روز وداع مشکلست از رخ خوب دلبران
بین که چه حالتی بود دل ز پس و رهم ز پیش
یک نظری ز لطف خود سوی جهان فکن که من
دم به دمم به روی تو صبر کمست و عشق بیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و درد جدایی سخن میگوید. شاعر از محبوبش میخواهد که از غم و اندوهش بکاهد و اشاره میکند که دلش به خاطر فراق او جریحهدار شده است. او از محبوبش میخواهد که مرهمی بر دل ریشپاش باشد و از او میخواهد که با دیدن یک نظر از لطفش، حالش را بهتر کند. شاعر به مشقات و جفای معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که عشق و صبرش روز به روز کم میشود و از محبوبش انتظار دارد که نگاهی به او بیندازد تا کمی از آلامش کاهش یابد.
هوش مصنوعی: ای کسی که زیباییات نیاز من را فراتر از حد و اندازهای کرده است، به دل داغدار من بگو که چند بار با نگاه خنجرآسا به من آسیب میزنی؟
هوش مصنوعی: غم تو همچون زخمهای عمیق بر دلم نشسته است. ای محبوب، دوری از تو همچون تیغی است که به قلبم میزند. تنها درمان من در این درد، وصالی است که از دوریت بیخبرم.
هوش مصنوعی: ای طبیب من، چون محبت تو را در اتصال نداشتیم و دردی که بر دل داشتم درمان نشد، لطفاً بیشتر نمک بر زخمهای دل من نریز.
هوش مصنوعی: از زخمهای بیرحمانهات بر دل ما مزن، چون فضای کوی تو برای من مانند قبلهای مقدس است و دین و مذهب من به اینجا وابسته است.
هوش مصنوعی: از اینکه به خاطر تو سختی را تحمل میکنم، چه عجیب است که خودت هستی و این ظلم را هیچ کس دیگری به جای تو انجام نمیدهد.
هوش مصنوعی: روز وداع بسیار دشوار است. وقتی به چهرههای زیبا و دلربا نگاه میکنم، حالتی از دلتنگی و غم، هم در دل من و هم در راه رفتنم پیدا میشود.
هوش مصنوعی: یک بار به جهان نگاهی بینداز و لطف خود را نازل کن، چون من هر لحظه در وجودم از صبر کم و عشق بیشتری به تو دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو میرود هی از خود و این دل از پیش
دل نرود گرش ز پی میبرد از نگه ویش
دل بتطاول و تلف ماند فروز هر طرف
غمزه کشد دما دمش طره کشد پیاپیش
روزی از آن عقیق لب بوسه نمود دل طلب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.