گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

مرا به دولت وصل تو گر رساند بخت

زهی سعادت و اقبال و این تواند بخت

اگر کنی نظری سوی بنده از سر لطف

به تخت شادی و کام دلم نشاند بخت

به راه بادیه ی شوق می دهم جانی

مگر زلال وصالم به لب چکاند بخت

مریض درد غم عشق را عجب نبود

که شربتی ز وصال توأش چشاند بخت

جز آن مباد که با بخت همنشین باشم

مباد آنکه به من دست برفشاند بخت

ز سرزنش شده ام پای مال هجر مگر

مرا ز دست فراق تو وا رهاند بخت

به جان رسد دل بیچاره از جفای جهان

اگر نه داد جهان از جهان ستاند بخت