به جان آمد دلم از جور دلدار
غمم افزون شد از اندوه غمخوار
مرا گویی که غمخواری نداری
من از غمخوار گشتم این چنین خوار
چه می پرسی که از عشقش چه داری
دل و جانی ز درد و غصّه افگار
به کنج محنتی با درد هجران
بمانده بی دل و بی صبر و بی یار
نه با درد فراق امید درمان
نه از بیم رقیب امکان گفتار
قرینم ناله و افغان چو بلبل
که وقت گل جدا ماند ز گلزار
بلی هرکس که خواهد صحبت گل
بناچارش بباید ساخت با خار
سگان را بر درت بارست و ما را
نباشد بار از آن دارم به دل بار
تو را از من فراغت حاصل و من
به دوری از تو خرسندم به ناچار
نگارا مرغ دل در دام زلفت
مقید گشت در بندش نگهدار
تو آزادی و از شوقت جهانی
به دست محنت هجران گرفتار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنجی میگوید که ناشی از جدایی و دوری از معشوق است. او احساس میکند که از جانب دلدار غم زده شده و غمخواری ندارد. دل و جان او به خاطر عشق و درد فراق به شدت آزار میبینند و احساس تنهایی و نداشتن امید به بهبودی میکند. غم و اندوه او به اندازهای است که خود را در محنتی عمیق و بیپناه میبیند. شاعر به شباهت میان گل و خار اشاره میکند و میگوید که برای رسیدن به زیباییها، نمیتوان از تلخیها فرار کرد. او در نهایت به این نکته میرسد که معشوق آزاد است در حالی که او به خاطر عشقش در بند رنج و دوری گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: دل من از ظلم محبوب به تنگ آمده و غم من بیشتر شده است، به ویژه از اندوه کسی که به غم من میخورد.
هوش مصنوعی: به من میگویی که کسی نیست که به فکر من باشد؛ اما من از غم کسی که به من اهمیت نمیدهد، به این حال و روز افتادهام.
هوش مصنوعی: چه پرسشی درباره عشق او داری که من به خاطر درد و غصه دل و جانم را به زحمت انداختهام؟
هوش مصنوعی: در گوشهای از غم و اندوه، به خاطر دوری و جدایی، بدون دل، بدون صبر و بدون همراه ماندهام.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که نه تنها امیدی برای بهبود از درد جدایی وجود ندارد، بلکه به خاطر ترس از رقیب نیز نمیتوان به راحتی صحبت کرد. در واقع، شرایط به گونهای است که احساس ناامیدی و عدم توانایی در بروز احساسات پیش میآید.
هوش مصنوعی: من مانند بلبل هستم که در زمان جدایی از باغ گل، با ناله و افسوس فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: هرکسی که دوست دارد با زیباییهای زندگی صحبت کند، باید از مشکلات و سختیها نیز عبور کند.
هوش مصنوعی: سگها در دروازهات هستند و ما هیچ باری از آن نداریم، اما من در دل خود بار سنگینی را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: تو از من راحتی و من ناچار به دوری از تو راضیام.
هوش مصنوعی: عزیزم، پرنده دل من در زلفهای تو گرفتار شده است، لطفاً او را در این بند نگهدار.
هوش مصنوعی: تو هستی آزاد ولی در عشق تو، جهانی را میبینم که از درد جدایی رنج میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دایم شود خوار
چو آب اندر شَمَر بسیار ماند
زُهومت گیرد از آرام بسیار
منقش عالمی فردوس کردار
نه فرخار و همه پر نقش فرخار
هواش از طلعت ماهان پر از نور
زمینش از بوسۀ شاهان پر آثار
بتانی اندر و کز خط خوبان
[...]
مرا با عاشقی خوش بود هموار
کنون خوشتر، که در خور یافتم یار
کنون خوشتر، که ناگاهان برآورد
مه دو هفته من سر ز کهسار
کنون خوشتر، که با او بوده ام دی
[...]
نبینی بر درخت این جهان بار
مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار
درخت این جهان را سوی دانا
خردمند است بار و بیخرد خار
نهان اندر بدان نیکان چنانند
[...]
خدای پاک و بی همتا و بی یار
هم از اندیشه دور و هم ز دیدار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.