چو چشمانت منم پیوسته بیمار
به محراب دو ابرویت گرفتار
ز هجران تو بیمارم طبیبا
به وصل خود مرا تیمار می دار
مرا تا کی چنین سرگشته داری
به قرطاس فراقت همچو پرگار
برفت از پیشم آن سرو سمن بوی
کجا سرو روان آمد به رفتار
ربود از من دل آن ماه سخنگوی
شنیدستی که ماه آید به گفتار
تو خوش خفته به خواب صبحگاهی
منم بیچاره در عشق تو بیدار
گرم بر باد غم چون خاک برداد
منم از جان و دل او را خریدار
جواز بار هجرانت ز جانم
به لطف خویشتن ای دوست بردار
من از جان و جهان و شادکامی
شدم بی وصل تو از جمله بیزار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که به خاطر دوری محبوبش میکشد سخن میگوید. او خود را بیمار عشق میداند و در برابر ابروهای محبوبش گرفتار است. با وجود اینکه محبوبش خواب است، شاعر بیدار و در تنهایی و غم به سر میبرد. شاعر به مرور زمان، احساس ناتوانی و بیتابی خود را بیان میکند و از محبوبش درخواست میکند که درد جدایی را از دلش برطرف کند. او به شدت به عشق و وصال محبوبش نیاز دارد و بدون آن، از تمام شادکامیها و حتی زندگی بیزار میشود.
هوش مصنوعی: هرگاه به چشمانت نگاه میکنم، همواره در حال عشق و دلدادگی هستم و به زیبایی دو ابروی تو در دل گرفتار میشوم.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو بیمار و رنجیدهام، دکتر! مرا به آغوش خود درآور و به من رسیدگی کن.
هوش مصنوعی: تا کی باید همچنان سرگردان باشم، وقتی که غم دوری تو همچون پرگاری دورم میچرخد؟
هوش مصنوعی: سرو زیبایی که بخاطرش دلم شاد بود، از برابر من دور شد. حالا بوی آن را مشما میکنم و به یادش به جستجو میروم.
هوش مصنوعی: دل من را آن ماه زیبای سخنگو که میدانی، ربوده است؛ ماهی که با کلامش به دلها میآید.
هوش مصنوعی: تو در خواب خوشی به سر میبری و من، بیچاره و عاشق، در بیداری از عشق تو رنج میبرم.
هوش مصنوعی: اگر غم من مانند خاکی که در باد پراکنده میشود، وزیده شود، من از صمیم قلب و جان خود برای او ارزش قائل هستم و او را میخرم.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، لطفاً با خوبی و مهربانی گریه و غم جداییات را از دل من کنار بزن.
هوش مصنوعی: بدون پیوند تو از زندگی، دنیا و خوشی، بیزار و متنفر شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دایم شود خوار
چو آب اندر شَمَر بسیار ماند
زُهومت گیرد از آرام بسیار
منقش عالمی فردوس کردار
نه فرخار و همه پر نقش فرخار
هواش از طلعت ماهان پر از نور
زمینش از بوسۀ شاهان پر آثار
بتانی اندر و کز خط خوبان
[...]
مرا با عاشقی خوش بود هموار
کنون خوشتر، که در خور یافتم یار
کنون خوشتر، که ناگاهان برآورد
مه دو هفته من سر ز کهسار
کنون خوشتر، که با او بوده ام دی
[...]
نبینی بر درخت این جهان بار
مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار
درخت این جهان را سوی دانا
خردمند است بار و بیخرد خار
نهان اندر بدان نیکان چنانند
[...]
خدای پاک و بی همتا و بی یار
هم از اندیشه دور و هم ز دیدار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.