زین بیش با فراق توأم ساختن نبود
تدبیر دل ز عشق تو پرداختن نبود
گفتم به صبر چاره وصلش کنم ولیک
با روز شوق جز سپر انداختن نبود
چون من قتیل عشق تو بودم به قصد ما
حاجت تو را به تیغ برافراختن نبود
بشکست قلب ما غم عشقت که با فراق
بازوی صبر و پنجه در انداختن نبود
چون سوز عشق تو جگرم سوخت همچو شمع
تدبیر جز نشستن و سر باختن نبود
سیلاب دیده ام ز فراقت همه جهان
بگرفت آنچنانچه ره تاختن نبود
اسب رخت بیامد و زد شه رخی چنان
کش هیچ چاره ای بجز از باختن نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و درد فراق است. شاعر به شدت تحت تأثیر عشق معشوقش قرار دارد و میگوید که تلاش برای دوری از او بیفایده است. او به صبر و امید به وصال فکر میکند، اما در نهایت میفهمد که هیچ راهی جز تحمل درد و غم وجود ندارد. احساساتش مانند شمعی در حال سوختن است و به شدت دچار اندوه و گریه میشود. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که به جز باختن دل و جان، چارهای ندارد.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم با غم دوری تو کنار بیایم، تدبیری برای دل وجود ندارد جز اینکه در عشق تو غرق شوم.
هوش مصنوعی: گفتم با صبر میتوانم به وصالش برسم، اما در روز شوق تنها چیزی که توانستم انجام دهم، تسلیم شدن بود.
هوش مصنوعی: زمانی که من به خاطر عشق تو کشته شدهام، دیگر نیازی نیست که تو به قصد انتقام یا هیچگونه آزار دیگری، شمشیر خود را بلند کنی.
هوش مصنوعی: دل ما از غم عشق تو شکست، زیرا که دیگر تاب دوری و صبر را نداشتیم و نمیتوانستیم با آن مقابله کنیم.
هوش مصنوعی: عشق تو چنان دل مرا سوزانده است که مانند شمع که ذوب میشود، راهی جز نشستن و تسلیم شدن ندارم.
هوش مصنوعی: چشمم از دوری تو پر از اشک شده و به قدری غمگینم که حتی نمیتوانم راه بروم.
هوش مصنوعی: اسب جنگی آمد و شاه را به شکلی تحقیر کرد که هیچ راهی برای نجات جز تسلیم وجود نداشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.