چون غنیمت بود شب مهتاب
وصل ما را ز لطف خود دریاب
تو به خواب خوشی بگو ز چه روی
بر دو چشمم ببسته ای ره خواب
چند نالم ز درد عشق رخت
چند ریزم ز دیدگان خوناب
شرط نبود که در مسلمانی
من خورم خون و دیگران می ناب
در سر آب خوش نشسته به عیش
دلبر بی وفا و ما به سراب
سر ز پا پا ز سر نمی دانم
شده در آب دیدگان غرقاب
درد دل با طبیب خود گفتم
خود ندادم به هیچ گونه جواب
دل به درد فراق بنهادم
گفتم این دیده ای مگر تو ثواب
تو مرا خون دل به دیده کنی
وز دو لعلم نمی دهی عنّاب
سرو نازا بناز در بستان
بیش از این از جهان تو روی متاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبان شعری زیبا و احساسی، از درد و عشق و فراق سخن میگوید. او به ماه شب و زیباییهایش اشاره میکند و از خداوند میخواهد که به وصال محبوبش کمک کند. شاعر از رنجهای ناشی از عشق و دوری معشوقش شکایت میکند و به نوعی به این حقیقت اشاره میکند که در دین و ایمان، شاید گاهی دردی به مراتب شدیدتر از لذتهای دنیوی وجود داشته باشد. او در نهایت از محبوبش میخواهد که بیش از این از او دور نشود و در زندگیاش بیشتر حاضر باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و خوشیهای شب مهتاب، لحظات وصال ما را فرصتی مغتنم بدان و از رحمت و لطف خود به ما کمک کن.
هوش مصنوعی: به خواب آرامی بگو که چرا چشمانم را بر روی راه خواب بستهای.
هوش مصنوعی: چند بار باید از درد عشق ناله کنم و چند بار باید اشک بریزم؟
هوش مصنوعی: شرط نیست که من به خاطر مسلمان بودن خود، خون بخورم و دیگران از لذت نوشیدنیهای خوشمزه بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: در کنار آب زلال، به خوشی و شادی با محبوب بیوفا نشستهایم، در حالی که ما تنها به یک سراب دلخوش کردهایم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چرا سر و پایم در آب دیدگانم غرق شده است.
هوش مصنوعی: علیرغم اینکه با پزشک خود از مشکلات و ناراحتیهایم صحبت کردم، او هیچ پاسخی به من نداد.
هوش مصنوعی: دل را به درد جدایی سپردم و گفتم شاید این چشمها پاداشی داشته باشند.
هوش مصنوعی: شما باعث میشوید که من با اشک و اندوه به شما نگاه کنم، اما از دو علم و دانشی که دارم، چیزی به من نمیدهید.
هوش مصنوعی: بهتر است از زیبایی و لطافت خود بیشتر از این در دنیا نتابی و دلربایی نکنی. دنیای زیبا و بینظیر تو در بستان زندگی از این هم نمیتواند بیشتر بدرخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سؤالی کز آن لب سیراب
دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید
گفت پیدا بشب بود مهتاب
گفتم از تو که برده دارد مهر
[...]
به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟
چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟
زانکه مدهوش گشتهاند همه
[...]
لاله داری شکفته بر مهتاب
مشگ داری گرفته بر مه تاب
مشگ چون موی تو ندارد بوی
ماه چون روی تو ندارد تاب
پیل با عشق تو ندارد پای
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
من مسکین در این رباط خراب
ساخته خانه بر ره سیلاب
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.