سایه سرو بلندش گر به ما می افکند
جان کنم ایثارش اما او کجا می افکند
آن بت دلجوی را بین کز دو زلف کافرش
حلقه ای در گردن باد صبا می افکند
قامت و بالا نگویید آن که از بالا گذشت
آن بلا را بین که مردم در بلا می افکند
خسته ی تیغ فراقش کشته ی جان مرا
بر بساط درد هجران بی دوا می افکند
چشم و زلف کافرش بنگر که هر دم عالمی
از خط مشکین پرچین در خطا می افکند
هر ستمکاری که زلفش کرد با دل در جهان
جور او و خیر خود را با خدا می افکند
حسن رویت را نمی دانم که دایم از چه روی
در میان دیده و دل ماجرا می افکند
تند باد چرخ ناهموار گردون را ببین
هر زمان در باغ جان سروی ز پا می افکند
من چو ذره در هوایش می دوم گرد جهان
مهر بر روی کسی دیگر چرا می افکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.