عاقبت درد من خسته سرایت بکند
از فراق تو بسی با تو شکایت بکند
آنچه دیدم ز جفای فلک و جور رقیب
بخت شوریده ی من با تو حکایت بکند
درد هجران تو افکند در آتش دل من
مگرم وصل تو ای دوست حمایت بکند
جان رسیدم به لب از شدّت هجران جانا
لطف جان پرور تو بو که عنایت بکند
چه شود ای بت بگزیده ی من گر ز کرم
دل ما را شب وصل تو رعایت بکند
گر به خون دل ما هست رضایت صنما
دل مسکین به جهان عین رضایت بکند
گر خرامی سوی ما همچو سهی سرو روان
بجز از جان چه فدای کف پایت بکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.