گنجور

 
جهان ملک خاتون

باشد که درد ما به تفقّد دوا کند

کام دل ضعیف ز وصلش روا کند

آن سرو ناز رسته که در بوستان ماست

باشد که از کرم نظری سوی ما کند

مردم ندامتی ز خطا برده اند لیک

تا چند چشم مست تو چندین خطا کند

بادا جدا ز کام و دل و آرزوی جان

آنکس که یار ما ز بر ما جدا کند

بسیار وعده ای به وفا داد و بس عجب

بر عهد خویش دلبر ما گر وفا کند

گیرم وفا نکرد به قول خود آن نگار

چندین جفا بگو تو که بر ما چرا کند

بیگانه خوی از چه شدی دلبرا کسی

بیداد و جور این همه بر آشنا کند

ای محتشم تو سایه ز درویش برمگیر

تا هر نفس که در گذر آیی دعا کند

تا آفتاب روی تو تابید در جهان

دل رفت تا به سایه زلف تو جا کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

با خلق هر کرم که کند هم خدا کند

باشد که ناگهی نگهی هم به ما کند

مسعود سعد سلمان

عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا

تا ساقی من آن بت حوری لقا کند

زهره ست و ماه باده و رویش به روشنی

زان هر دو نور مجلس ما پر ضیا کند

آری چو ماه و زهره به یک جا قران کنند

[...]

انوری

هرچ از وفا به جای من آن بی‌وفا کند

آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند

با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست

یارب چه کارها کند او گر وفا کند

آزادگان روی زمینش رهی شوند

[...]

حمیدالدین بلخی

چون مرد ترسد از حدئی کاوفتد و را

بهر وضو ز مسجد خود را جدا کند

بر قول بوحنیفه و شیبانی آن زمان

باید که آن نماز شده ز ابتدا کند

زیرا که نزد این دوامامش مجال نیست

[...]

عبید زاکانی

با خلق هر کرم که کند چون خدا کند

باشد که ناگهان نظری سوی ما کند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه