تا چند با دل من مسکین جفا کند
آن بی وفا نگار به ترک وفا کند
هست او طبیب این دل محزون ناتوان
واجب کند که درد دلم را دوا کند
کامم ز شربت شب هجران شدست تلخ
کامم چه باشد ار ز لب خود دوا کند
او پادشاه حسن و ملاحت از آن شدست
تا گوش و هوش و دیده به سوی گدا کند
آن سرو نازنین چه شود در میان باغ
گر پشت بر جفای خود و رو به ما کند
دل برد از دو دستم و در خون جان شدم
با دوستان بپرس چرا ماجرا کند
حال من غریب که گوید به پیش دوست
آری مگر که باد صبا این ادا کند
با دلبرم بگوی که بیگانه خو چراست
وقتست کاو نظر به سوی آشنا کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و ستمگری محبوبش صحبت میکند که به او وفا نمیکند. او از درد و غم دلش شکایت دارد و خواستار درمان و توجه محبوب است. شاعر به زیبایی محبوب اشاره میکند و از او میخواهد که به جای بیوفایی، به او توجه کند و از احساسات منفی دوری کند. او از وضعیت غمافزا و تنهاییاش ابراز ناراحتی میکند و از دوستانش میخواهد که درباره حال او بپرسند. در نهایت، شاعر از محبوب میخواهد که به آشناهایش توجه کند و به او محبت ورزد.
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید دل بینوا و درماندهام را تحقیر کند آن معشوق بیوفا، تا اینکه به پیمان شکنی و ترک وفا رو آورد؟
هوش مصنوعی: او درمانگر این دل غمگین و ضعیف است و لازم است که دردهای دل مرا درمان کند.
هوش مصنوعی: طعم تلخی که از دوری محبوب به دست آمده، جوری است که حتی اگر او بخواهد با لبانش درمانی به من ارائه دهد، باز هم وضعیت دل من تغییر نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: او به خاطر زیبایی و جذابیتش پادشاهی میکند که باعث میشود دیگران توجه و تمرکزشان را به سمت او جلب کنند.
هوش مصنوعی: اگر آن سرو زیبا و ناز داشته، در وسط باغ چه خواهد شد اگر به نادانیهایی که به او کردهاند پشت کند و به ما روی بیاورد؟
هوش مصنوعی: دلم را گرفت و دیگر هیچ توان ندارم. از دوستان بپرسید که چرا اینطور شده است.
هوش مصنوعی: حالم آن قدر عجیب است که کسی نمیتواند به دوست بگوید. شاید فقط نسیم صبح بتواند این احساس را منتقل کند.
هوش مصنوعی: با معشوقم صحبت کن و بپرس چرا این قدر بیگانه و دور از من است، وقتی که زمان آن رسیده که نگاهش را به سوی آشنای خود برگرداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با خلق هر کرم که کند هم خدا کند
باشد که ناگهی نگهی هم به ما کند
عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا
تا ساقی من آن بت حوری لقا کند
زهره ست و ماه باده و رویش به روشنی
زان هر دو نور مجلس ما پر ضیا کند
آری چو ماه و زهره به یک جا قران کنند
[...]
هرچ از وفا به جای من آن بیوفا کند
آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند
با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست
یارب چه کارها کند او گر وفا کند
آزادگان روی زمینش رهی شوند
[...]
چون مرد ترسد از حدئی کاوفتد و را
بهر وضو ز مسجد خود را جدا کند
بر قول بوحنیفه و شیبانی آن زمان
باید که آن نماز شده ز ابتدا کند
زیرا که نزد این دوامامش مجال نیست
[...]
با خلق هر کرم که کند چون خدا کند
باشد که ناگهان نظری سوی ما کند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.