دل از تاب شب هجرانش خون شد
تن مسکین ز آه دل زبون شد
ز دل نالم نگارا یا ز دلدار
ز دیده کاو دلم را رهنمون شد
میان خون دل او را بهشتم
ندانم حال آن بیچاره چون شد
چو دیدم عارض چون آفتابش
دل من همچو زلفش سرنگون شد
مرا بالا به وصلش چون الف بود
به درد هجر رویش همچو نون شد
مپوشان بیش از این رویت ز چشمم
که خون از چشمه چشمم برون شد
ندانم تا چه کردم در غم او
که او را دل چو بختم واژگون شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فریاد که جان ز غم زبون شد
وز رخنهٔ دیده دل برون شد
دل بی تو غریق بحر خون شد
وز پردۀ عافیت برون شد
وسواس محبتش فزون شد
وان وسوسه عاقبت جنون شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.