چرا درد مرا درمان نباشد
چرا جان مرا جانان نباشد
ز روز وصلت ای سلطان خوبان
سر ما را چرا سامان نباشد
ز حد بگذشت درد اشتیاقت
شب هجر تو را درمان نباشد
مرا جانی و تا کی دور باشی
همانا صورت بی جان نباشد
همی گویی به ترک عشق ما گیر
بر ما ترک جان آسان نباشد
چوبید از درد دوری یک زمان نیست
که دل در سینه ام لرزان نباشد
به بوی وصلت ای دلدار طنّاز
دلم چون در جهان جویان نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و درد ناشی از دوری معشوق میپردازد. شاعر از اینکه چرا دردی که به خاطر عشق میکشد، درمانی ندارد، گلایه میکند و سوالی مطرح میکند که چرا معشوقش در زندگیاش نیست. او به خاطر روز وصال و زیبایی معشوقش آرزو میکند که وضعیتش سامان بگیرد، اما از درد و رنج فراق میگوید که به حدی رسیده که هیچ راه حلی برای آن وجود ندارد. شاعر همچنین به عشقاش اشاره میکند و بیان میکند که جدایی از معشوقش غیرقابل تحمل است و او نمیتواند به سادگی از عشقش دست بکشد. در نهایت، او به زیبایی معشوق و اثر آن در دلش اشاره میکند که همچون جویندگان در جهان، بیقرار و مضطرب است.
هوش مصنوعی: چرا هیچ راهی برای تسکین درد من نیست و چرا محبوب من نمیتواند جانی برای من باشد؟
هوش مصنوعی: به یاد روزی که با تو پیوند محبت برقرار کردم، ای بزرگترین زیبایان، چرا سرنوشت ما به خوبی سامان نمییابد؟
هوش مصنوعی: عشق و اشتیاق تو حد و مرز را پشت سر گذاشته و در شب جدایی، هیچ درمانی برای درد آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من روحی دارم و تو چقدر میخواهی از من دور باشی؟ حقیقت این است که هیچ چیزی بدون روح و زندگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو میگویی که از عشق ما دست بکش، اما ترک کردن این عشق برای ما آسان نیست.
هوش مصنوعی: از درد دوری، دیگر لحظهای نیست که قلبم در سینهام نلرزد.
هوش مصنوعی: ای دلدار زیبا، وقتی به یاد وصل تو هستم، دلم مانند جویندگان دنیا بیقرار و آشفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.