گنجور

 
جهان ملک خاتون

آن دل نگویمش من آن سنگ خاره باشد

از دست جور هجرت صد جامه پاره باشد

برقع ز روی برکن ای ماه دلفروزم

چون وصل نیست باری یک دم نظاره باشد

ای قدّ همچو سروت در غایت بلندی

سر می کشد قد تو از ما چه چاره باشد

عشّاق روی خوبت بسیار در جهانند

چون من هزار عاشق کی در شماره باشد

من بلبل غزلخوان بر روی چون گل تو

آخر بگو نگارا دستان چه کاره باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

ای سروری که زیبد ، کز نعل مرکب تو

در دست و پای دولت، خلخال و پاره باشد

خورشید چرخ پیما ، با آن شکوه و هیبت

در موکب جلالت ، خود یک سواره باشد

در معرضی که خشمت ، آهخت تیغ کینه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه