بیش از این با من بیچاره جفا نتوان کرد
با وجود ستمش ترک وفا نتوان کرد
چون طبیب من دلخسته تو باشی چه کنم
درد خود را ز تو ای دوست نهان نتوان کرد
در فراق رخ چون ماه تو ای نور دو چشم
غیر خون جگر از دیده روان نتوان کرد
دل ما برد رخ و لعل تو ای دوست ولی
تکیه بر آتش و بر آب روان نتوان کرد
اشتیاقی که مرا هست به دیدار رخت
شرح آن ای دل و دینم به زبان نتوان کرد
پایمردی کن و دریاب که از درد فراق
بیش از این بر سر کوی تو فغان نتوان کرد
هم به فریاد من خسته ی بیچاره برس
دل چو بردی ز برم قصد به جان نتوان کرد
جان و دل هر دو زیانست مرا در غم تو
لیکن اندیشه ی این سود و زیان نتوان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج ناشی از جدایی و فراق معشوق میگوید. او بیان میکند که دیگر نمیتواند بیشتر از این درد و جفا تحمل کند و از ستم معشوق نمیتواند چشمپوشی کند. شاعر به این نکته اشاره میکند که در غیاب معشوق فقط اشک و خون جگر از چشمانش جاری میشود و نمیتواند این احساسات را پنهان کند. او میگوید که دلش به خاطر زیبایی معشوق دچار درد و رنج است و هیچ چیز نمیتواند به جای او بیفتد. در نهایت، او از معشوق میخواهد که به فریادش برسد، زیرا او دیگر تاب این درد را ندارد. شاعر از عشق و فراق خود مینالد و به ضرر و زیان ناشی از این عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوان بیش از این با من بدی کرد، چرا که با وجود تمام ظلمهایی که میکنی، نمیتوانم از وفاداری و دوستی دست بکشم.
هوش مصنوعی: اگر تو، ای دوست، طبیب دلخسته من باشی، چه کار میتوانم بکنم؟ درد خودم را نمیتوانم از تو پنهان کنم.
هوش مصنوعی: در غم دوری چهره زیبای تو، ای نور چشم، نمیتوان از چشمانم غیر از اشک و خون دل چیزی جاری ساخت.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، تو با چهره زیبا و لبهای لعلینت دل من را ربودی، اما نمیتوان همزمان به آتش و آب روان تکیه کرد.
هوش مصنوعی: عشقی که به دیدن تو دارم، آن قدر عمیق و بزرگ است که نمیتوانم آن را با کلمات بیان کنم.
هوش مصنوعی: با شجاعت بایست و درک کن که از شدت درد جدایی، دیگر نمیتوانم در این کوچه از غم و اندوه فریاد بزنم.
هوش مصنوعی: به کمک من که خسته و بیچارهام بیا، زیرا دل من که تو بردی، دیگر نمیتواند برای جان من فکری کند.
هوش مصنوعی: عشق و دلتنگی برای تو برایم سخت و دردناک است، اما نمیتوانم به فکر محاسبه سود و زیان این احساسات باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کام تا هست تو را کامروا نتوان کرد
تا تو هستی به میان، هیچ صفا نتوان کرد
جذبهٔ عشق چنان کرده سبک روح مرا
که تنم را ز پر کاه جدا نتوان کرد
می توان از دو جهان بهر خدا بگذشتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.