مسلمانان نه صبر از جان توان کرد
نه درد عشق را درمان توان کرد
نه بر دردش تحمّل هست از این بیش
نه از دست غمش افغان توان کرد
نه وصلش را توان دیدن به خوابی
نه بر دل دردسر آسان توان کرد
نه از بستانش یک گل می توان چید
نه ترک نغمه ی دستان توان کرد
نه بر وصلم بود دستی خدا را
نه صبری در غم هجران توان کرد
نه بتوان چید شفتالو ز باغش
نه طوفی در سرابستان توان کرد
به درد روز هجرانش به زاری
دو چشم بخت را گریان توان کرد
جهان را گر به وصلش می نوازد
فدای پای آن جانان توان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه درد عشق را پنهان توان کرد
نه صبر اندر غم هجران توان کرد
نه بر وصلش توانم شاد گشتن
نه از دست غمش افغان توان کرد
چو زلفش بس پریشانست ما را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.